مشکلات زندگی پسر گردن زرافهای
پسر 15 ساله که از کودکی دچار مشکل ستون فقرات بوده است،هم اکنون از بلندی گردن خود رنج می برد.
وی که اهل چین و ساکن پکن است، زندگی بسیار دردناکی دارد و ادامه آن را غیر ممکن تصور می کند.
گفته می شود، او هم اکنون تحت درمان قرار گرفته و قرار است در روز های آینده چند عمل جراحی بر روی این پسر جوان انجام شود.
قدرت پول در جامعهي بورژوازي
"پول با تصاحب توانايي خريد هرچيز، با تصاحب توانايي تملك همهي اشيا، ابژهي تصاحبي آشكار و معلوم است. جهان شمولي توانايي آن، همانا بيانگر قدرقدرتي آن است. بنابراين، پول چون قادري مطلق عمل ميكند. پول دلال محبت ميان نياز آدمي و ابژه، ميان زندگي او و ابزار حياتش است. اما آنچه براي من ميانجي زندگيم است، در مورد هستي اشخاص ديگر نيز حكم ميانجي را برايم دارد. پول برايم، شخص ديگري است." ص 218
"آنچه كه از طريق واسطهاي به نام پول برايم انجام ميشود و بابت آن ميتوانم وجهي بپردازم(يعني چيزي كه پول ميتواند بخرد)، خودم هستم: صاحب پول. حدود قدرت پول، حدود قدرت من است؛ ويژگيهاي پول، ويژگيها و قدرتهاي ذاتي من است: ويژگيها و قدرتهاي صاحب آن. بنابراين آنچه كه هستم و آنچه كه قادر به انجام دادنش هستم ابدا" براساس فرديت من تعيين نميشود. زشت هستم اما ميتوانم براي خود زيباترين زنان را بخرم. بنابراين زشت نيستم زيرا اثر زشتي، قدرت بازدارندهي آن، با پول خنثي ميشود. چلاق هستم اما پول بيستوچهار پا (اشاره به شعر شكسپير: اگر من بتوانم شش نريان نيرومند داشته باشم ... كه تو گويي بيستوچهار پاي آنان همه از من است.) در اختيارم ميگذارد بنابراين چلاق نيستم. آدم رذل، دغل، بيهمه چيز و سفيه هستم اما پول و طبعا" صاحب آن عزت و احترام دارد. پول سرآمد تمام خوبيهاست پس صاحبش نيز خوب است. علاوه براين پول مرا از زحمت دغلكاري نجات ميدهد بنابراين فرض براين قرار ميگيرد كه آدم درستكاري هستم. آدمي سفيه هستم اما اگر پول عقل كل همهي چيزهاست، آن وقت چطور صاحبش سفيه است؟ علاوه براين او ميتواند آدمهاي با استعداد را براي خود اجير كند آن وقت كسي كه چنين قدرتي بر آدمهاي با استعداد دارد، از آنها با استعدادتر نيست؟ آيا من كه به يمن داشتن پول قادرم كارهايي بكنم كه قلوب تمام بشر مشتاق آن هستند، تمام امكانات انساني را در اختيار نميگيرم؟ بنابراين آيا پول من، تمام ناتوانيهايم را به عكس خود تبديل نميكند؟"
"اگر پول زنجيري است كه مرا به زندگي انساني، جامعه را به من، من و طبيعت و آدمي را به يكديگر پيوند ميدهد، آيا زنجير زنجيرها نيست؟ آيا پول نميتواند تمام بندها را باز كند و از نو ببندد؟ بنابراين آيا پول عامل جهانشمول جدايي نيست؟ پول نمايندهي راستين جدايي و نيز نمايندهي راستين پيوندهاست- قدرت(جهانشمول) الكتريكي-شيميايي جامعه"
"به هم ريختگي و وارونه شدن تمام ويژگيهاي انساني و طبيعي، اخوت ناممكنها و قدرت الهي پول ريشه در خصلت آن به عنوان سرشت نوعي بيگانهساز آدمي دارد كه با فروش خويش، خويشتن را بيگانه ميسازد. پول، توانايي از خود بيگانهي نوع بشر است."
"كاري كه به عنوان يك انسان قادر به انجام دادن آن نيستم و بنابراين نيروهاي ذاتي فرديام از انجام دادن آن ناتوان هستند، با پول به انجام دادن آن هستم. بدينسان پول هركدام از اين نيروهاي ذاتي را به چيزي تبديل ميسازد كه در ذات خود نيست يعني به ضد خود تبديل ميسازد."
"فرضا" اگر طالب غذايي باشم يا كالسكهاي بخواهم به اين دليل كه آنقدر قوي نيستم كه پياده بروم، پول غذا و كالسكه را برايم ميفرستد يعني پول آرزوهايم را از حيطهي تخيل به حيطهي واقعي ميآورد، آنها را از هستي تخيلي يا خواسته به هستي حسي و بالفعل ترجمه ميكند: از تخيل به زندگي و از وجودي تخيلي به وجودي واقعي تبديل ميسازد. پول به دليل نقش ميانجي كه در اين ميان دارد، قدرتي به راستي خلاق است."
"بيترديد حتي آن كه پولي در بساط ندارد، خواستههايي دارد اما خواستهي او فقط چيزي است تخيلي كه هيچ اثر يا موجوديتي براي من يا هر شخص ثالث و يا كلا" ديگران ندارد و بنابراين براي من غير واقعي و بدون ابژه است. تفاوت ميان خواستهي مؤثري كه به پول متكي است و خواستهي بيحاصلي كه به نياز، شهوت و آرزويم متكي است، همانا مانند تفاوت وجود و انديشه است، تفاوت ميان آن چيزي است كه صرفا" به عنوان تخيل من وجود دارد و آن چيزي كه به عنوان يك ابژهي واقعي خارج از من وجود دارد."
"اگر براي سفر پولي نداشته باشم، در واقع به معناي آن است كه نيازي واقعي و قابل تحقق براي سفر كردن ندارم. اگر گرايش به تحقيق داشته باشم اما پولي براي آن نداشته باشم، در عمل به معناي آن است كه گرايشي به تحقيق ندارم يعني هيچ گرايش مؤثر يا واقعي ندارم. از طرف ديگر اگر واقعا" هيچ تمايلي به تحقيق نداشته باشم اما اراده و پول آن را داشته باشم، آمادگي مؤثري براي آن دارم. پول به اين خاطر كه ابزار و نيرويي است خارجي و عام براي تبديل يك تصور به واقعيت و تبديل يك واقعيت به يك تصوير محض(نيرويي كه نه از بشر به عنوان بشر و يا از جامعهي انساني به عنوان جامعه مشتق شده است)، نيروهاي ذاتي واقعي آدمي و طبيعت را به آنچه كه صرفا" تصوري انتزاعي است و بنابراين ناقص يعني به وهمي عذابآور، تبديل ميسازد چنان كه نواقص واقعي و خيالهاي موهومي يعني نيروهاي ذاتي را كه واقعا" ناتوان هستند و صرفا" در تخيل فرد وجود دارند به نيروها و تواناييهاي واقعي تبديل ميسازد."
"بدينسان پول در پرتو اين خصيصه، بيانگر واژگوني عام فرديتهايي است كه به ضد خويش بدل ميشوند و ويژگيهاي متناقضي را به ويژگيهاي خود ميافزايند."
"بنابراين پول به عنوان نيرويي واژگون كننده ظاهر ميشود كه هم در برابر فرد و هم در برابر پيوندهايي در جامعه قد علم ميكند كه مدعياند به خودي خود، ذات و گوهر ميباشند. پول وفاداري را به بيوفايي، عشق را به نفرت، نفرت را به عشق، فضيلت را به شرارت، شرارت را به فضيلت، خدمتكار را به ارباب، ارباب را به خدمتكار، حماقت را به هوش و هوش را به حماقت تبديل ميكند."
"چون پول به مثابه مفهومي فعال از ارزش، تمام چيزها را درهم ميآميزد و معاوضه ميكند، خود نيز بيانگر درهم آميختگي و معاوضهي عام هم چيزها- جهاني وارونه- يا به عبارتي درهم آميختگي و معاوضهي همهي كيفيتهاي طبيعي و انساني است."
"آن كه شجاعت را ميخرد، شجاع است هرچند آدمي بزدل باشد. از آنجا كه پول نه با كيفيت مشخص يا چيزي مشخص يا نيروهاي ذاتي مشخص آدمي بلكه با سراسر جهان عيني آدمي و طبيعت معاوضه ميشود، از نقطه نظر صاحب آن در خدمت معاوضهي هرگونه توانايي با تواناييها و اشياي ديگر، حتي متناقض، ميباشد؛ پول اخوت ناممكنهاست؛ پول باعث ميشود اضداد همديگر را در آغوش گيرند."
"اگر انسان، انسان باشد و روابطش با دنيا روابطي انساني، آنگاه ميتوان عشق را فقط با عشق، اعتماد را با اعتماد و غيره معاوضه كرد. اگر بخواهيم از هنر لذت ببريم، بايد هنرمندانه پرورش يافته باشيم؛ اگر ميخواهيم بر ديگران تأثير گذاريم، بايد قادر به برانگيختن و تشويق ديگران باشيم. هركدام از روابط ما با بشر و طبيعت بايد نمود ويژهاي باشد كه با ابژههاي اراده و زندگي فردي واقعيمان منطبق باشد. اگر عشق ميورزي ولي ناتوان از برانگيختن عشق هستي يعني اگر عشقت، عشقي متقابل نميآفريند، اگر با نمود زندهي خود به عنوان آدمي عاشق، محبوب ديگري نميشوي، آنگاه عشقت ناتوان است و اين عين بدبختي است."همان منبع صص 224-223-222-221-220
" حدود قدرت پول ، حدود قدرت من است : ويژگیهاي پول ، ويژگیها وقدرتهاي ذاتی من است ، ويژگیها وقدرتهاي صاحب آن، بنابراين آن چه که هستم و آن چه که قادر به انجام دادنش هستم، ابداً براساس فرديت من تعيين نمیشود . زشت هستم ، اما میتوانم برای خود زيباترين زنان را بخرم ، بنابراين زشت نيستم . زيرا اثر زشتی، قدرت باز دارنده آن، با پول خنثی میشود. به عنوان يک فرد، چلاق هستم، اما پول بيست وچهار پا در اختيارم میگذارد، بنابراين چلاق نيستم. من آدم رذل، دغل، بی همه چيز و سفيه هستم اما پول و طبعاً صاحب آن عزت و احترام دارد . پول سرآمد تمام خوبی هاست. پس صاحبش نيز خوب، است، علاوه براين مرا از زحمت دغل کاری نجات میدهد. بنابراين فرض قرار میگيرد که آدم درست کاری هستم. آدمی سفيه هستم، اما اگر پول عقل کل همهي چيزهاست، آن وقت چطور صاحبش سفيه است ؟ " و در يک کلام پول ، به هم ريختگی وارونه شدن تمام ويژگی های انسانی و طبيعی ، اخوت ناممکنها وقدرت الهی پول ريشه در خصلت آن به عنوان سرشت نوعی بيگانه ساز آدمی دارد که با فروش خويش، خويشتن را بيگانه می سازد، پول، توانای از خود بيگانهي نوع بشر است." ص 221
منبع: ماركس، كارل؛ دستنوشتههاي فلسفي اقتصادي و فلسفي1844/ ترجمه حسن مرتضوي انتشارات آگاه
انفجار گاز در خوزستان 4 کشته برجای گذاشت
انفجار ناشی از سیلندر گاز در ساحل رودخانه کرخه در شهرستان شوش در شمال استان خوزستان چهار کشته و یک مجروح بر جای گذاشت.
در این حادثه که در یک آلاچیق در ساحل رودخانه کرخه و نزدیک پل شهید ناجیان رخ داد چهار جوان بر اثر انفجار ناشی از سیلندر گاز در دم جان باخته و یک نفر دیگر نیز مصدوم شد.
طبق بررسی اولیه بر اثر نشت گاز ، آلاچیق آتش گرفته و چهار تن بر اثر انفجار و سوختگی جان خود را از دست دادند.
شدت انفجار و سوختگی افراد به حدی بوده که اجساد کشته شدگان این حادثه قابل شناسایی نیست.
منبع:http://www.asriran.com/fa/news/434432
بررسی 5 هزار پرونده زمین خواری مرتبط با اقازاده ها
نماینده مردم دشتستان گفت: بررسیهای به عمل آمده در خصوص زمینهای تصرفشده توسط آقازادهها، از ۲۰ هکتار به ۲۰۰ هکتار رسیده است.وی ادامه داد: حدود ۵ هزار پرونده در خصوص تخلفات منسوب به آقازادهها در دست بررسی است که بخشی از آنها احکامی را دریافت کردهاند و برخی هم در محاکم قضایی سرگردانند.
منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/550352
ماهیگیری وحشیانه با برق در آبهای خوزستان
سید باقر موسوی فعال محیط زیست خوزستان ؛ با اشاره به ماهیگیری در خوزستان به روشی غیر قانونی و خلاف محیط زیست اظهار کرد: ماهیگیری با برق در پارک ملی دز و پارک ملی کرخه رواج بیشتری دارد و همچنین رودخانه کارون و حتی در خود اهواز این کار با شدت هر چه بیشتر اعمال میشود، در حالیکه از نظر قانونی صیادی با برق تحت هر شرایطی ممنوع است.
وی با بیان اینکه ماهیگیری با برق در آب تا نقاط مختلفی اجازه حیات به هیچ موجود زندهای که به نوعی با آب ارتباط داشته باشند را نمیدهد، افزود: متاسفانه این روش به هیچ موجود زنده آبزی رحم نمیکند، از کوچکترین تا بزرگترین ماهی و حتی خزندگان، پرندگان یا هر حیوانی که جهت نوشیدن آب به این رودها در مواقع حضور این برقیها نزدیک شود از ادامه حیات باز میدارد.
فعال محیط زیست خوزستان ادامه داد: تاکنون چندین فرد بر اثر این شیوه خطرناک جان خود را از دست دادهاند و اکثر دامداران به ویژه آنهایی که گاومیش پرورش میدهند از دست این سودجویان مینالند.
منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/550493
انفجار مرگبار در اصفهان
متاسفانه عصر روزگذشته به دلیل انفجار گاز، دو باب منزل مسکونی به طور 100 درصد تخریب شدند و تاکنون یک نفر کشته و دو نفر مجروح شدهاند، اما کماکان جستجو برای پیدا کردن مجروحان احتمالی دیگر ادامه داد.
در این انفجار که در خیابان بعثت و منطقه چمران اصفهان رخ داد دو باب منزل مسکونی به طور کامل تخریب شده است و تاکنون یک نفر نیز به دلیل سوختگی شدید و سقوط آوار جان خود را از دست داده است.
وی با بیان اینکه علت این انفجار نشت گاز و اختلاط 15 درصدی هوا و گاز هنگام انفجار بوده است، افزود: پس از جستجوی اولیه نیروهای آتش نشانی، دو نفر از زیر آوار خارج شدند که سریعا به بیمارستان انتقال داده شدند و یک نفر نیز متاسفانه جان خود را از دست داد.
طبق گزارشات، یک مادر و دختر هنوز زیر آوار هستند و جستجو برای یافتن آن ها هنوز ادامه دارد.
منبع: http://www.asriran.com/fa/news/434461
فروش مدرک قابل تأیید «تافل با نمره دلخواه» بیخ گوش مسئولان!
نمیدانیم نامش را چه میتوان گذاشت؛ اما مدتی است از این دست تقلبهای علمی آنقدر در جامعهمان دیده میشود که مجبورمان میکند به همه مدارک علمی شک کنیم و این اولین آفت رواج این مدرک فروشیهاست.
هفت هشت سال پیش، زمانی که در بحث استیضاح یکی از وزرا، کار به مدرک تحصیلی وی کشید و معلوم شد ایشان که سال های سال در پستهای مهمی خدمت کرده، بدون گذراندن دوره کارشناسی ارشد، «دکتر» لقب گرفته و اساسا دکترایش هم به ازای پرداخت مبلغی، خریداری کرده، آنچنان ولولهای در جامعه علمی کشور به پا شد که انتظار میرفت اتفاقات کارآمدتری در این زمینه رخ دهد.
آن ماجرا به نوعی رسمیت بخشیدن به بحثی بود که سال های سال مطرح بود، ولی کمتر کسی میتوانست صحت و سقم آن را اثبات کند و بیشتر در حد شایعاتی پراکنده مطرح میشد؛ اینکه برخی مسئولان مدارک علمی که ادعا میکنند دریافت نمودهاند، خریداری یا از مؤسساتی دریافت کرده اند که اعتبار علمی خودشان هم زیر سؤال است، چه برسد به کاغذهایی که مهر ایشان پای آنها خورده است.
این را میشود از اخباری که هر از چندگاهی در این باره منتشر میشوند و هیچ واکنشی به دنبال ندارند هم فهمید (به عنوان نمونه به اینجا، اینجا و اینجا بروید) اما چه کنیم که از پیگیری این تقلب ها نومید نمیشویم و هنوز امیدواریم که نهادهای مسئول تکانی به خود دهند و مانع از شوند که در سایه این مدرک فروشی ها، اعتبار علمی در کشورمان زیر سؤال برود و همه چیز مضحکه دست آنهایی شود که از فروش مدارک مرتبط با «علم» برای خود «ثروت» میاندوزند!
با این رویکرد، بد نیست گفتوگو با یکی از این مدرک فروشان را بخوانید؛ گفتوگویی که ماحصل مواجهه با یک تبلیغ عجیب ایمیلیست و مطالب قابل توجه زیادی در دل آن نهفته است؛ با یادآوری این نکته که فایل صوتی این گفتوگو نزد تابناک محفوظ است:
منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/550581
عذر خواهی معلم بازنشسته از شاگردانش
یکی از معلمین بازنشسته استان آذربایجان شرقی در متنی که در یکی از روزنامه ها منتشر کرده از دانش آموزان خود بابت آموختن این موضوع که علم بهتر از ثروت است، عذر خواهی کرد.
متن به شرح زیر است : علم بهتر از ثروت نیست!
به این وسیله از تمامی دانش آموزان عزیزی که از سال 52 تا 82 به عنوان معلم انشا در خدمتشان بودم و در این کلاس ها دانش آموزان را به نحوی راهنمایی می کردم که همیشه نتیجه بگیرند علم بهتر از ثروت است ، با اوضاعی که در زندگی فرهنگیان بازنشسته می بینم ، حرفم را پس می گیرم ، چون به این نتیجه رسیده ام که علم بهتر از ثروت نیست !امیدوارم برای آنچه که قبلا گفته بودم ، شاگردان مرا ببخشند!
سراب (آذربایجان شرقی) - حمدالله نورالهی - معلم بازنشسته
منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/550639
وبلاگ آموختن: در جامعهای که پول حرف نخست را میزند و همه شب و روز به دنبالش میدوند. بنابراین پول دارای قدرت لایزال است. ثروت قدرت را به دنبال خود دارد. با پول به آسانی میشود علم را خرید اما اگر علم داشته باشی و پولی نداشته باشی نه تنها پولی به دست نمیآوری ممکن است از گرسنگی هم تلف شوی!
جمعآوری دیانای جانوران در حال انقراض در «کشتی یخزده»
۱۳۹۴/۰۹/۰۴
گروهی از دانشمندان بریتانیایی دی ان ای موجودات در حال انقراض را جمع آوری و از آنها محافظت میکنند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، این پروژه که «کشتی یخ زده» نام دارد، تلاش میکند قبل از آنچه دانشمندان «انقراض عظیم ششم» مینامند، نمونههای دی ان ای جانوران کمیباب و در حال انقراض را محافظت کند. این نامگذاری الهام گرفته از کشتی نوح است.
جان آمور، استاد دانشگاه ناتینگهام که این پروژه در آنجا انجام میشود میگوید: «بسیاری از گونههای جانوری حتی قبل از اینکه ما شناساییشان کنیم منقرض خواهند شد.» به گفته آمور قصد این پروژه دستیابی و محافظت به اطلاعات ژنتیک این گونهها برای نسل بعد است قبل از آنکه دیگر خیلی دیر شود.
این پروژه که کلید آن ده سال قبل توسط یک زن و شوهر دانشمند بریتانیایی به نامهای دریان کلارک و آن کلارک زده شد، حالا در ۲۲ نقطه جهان فعال است و توانسته قریب به ۴۸ هزار نمونه دی ان ای از ۵ هزار و پانصد گونه مختلف جانوری را گردآوری کند.
در دانشگاه ناتینگهام، ۷۰۵ نمونه دی ان ای در کارتهای مخصوصی در دمای معمولی و بقیه نمونهها در فضای مخصوصی با دمای هشتاد درجه زیر صفر نگه داری میشوند. دی ان ای ببر سیبریایی و پلنگ آمور نیز در این مجموعه نگهدای میشوند. گونههایی که در آستانه انقراض هستند.
البته بسیاری از محققان عرصه حفظ محیط زیست، این پروژه را شکستخورده مینامند. دکتر اد لویی یکی از متولیان این پروژه است میگوید: آنها (مخالفان این طرح) میگویند که همه تلاش ما باید در جهت حفظ گونههای در حال انقراض باشد. واقعیت این است که این حرف غیرممکن و غیر عملی است. ما (در پروژه کشتی یخ زده) قصد نداریم جای تلاشهای حامیان و حافظان محیط زیست و جانوران در حال انقراض را بگیریم. این پروژه یک پشتیبان دوم است. امیدواریم این پروژه بتواند میراث ژنتیکی گونهها را نجات دهد.
پروژه کشتی یخ زده، از طرحی برای نجات یک نوع حلزون در حال انقراض شروع شد. وقتی طرح با موفقیت انجام شد و برایان و آن کلارک توانستند گونه در حال انقراض را نجات دهند، به این فکر افتادند که چرا برای بقیه جانوران در حال انقراض چنین طرحی را پیاده نکنند.
سرعت انقراض گونههای مختلف جانوری به حدی زیاد است که گروهی از دانشمندان عقیده دارند «انقراض عظیم ششم» در پیشروی کره زمین است. آخرین انقراض ۶۵ میلیون سال قبل رخ داد و منجر به از بین رفتن دایناسورها از سطح کره زمین شده بود.
منبع: دانش و فن فارسی RF
سهم و مسئولیت ایران در گرمایش زمین
ایران جزو آخرین کشورهای جهان بود که طرح داوطلبانه خود را برای کاستن از تولید گازهای مضر در هوا اعلام کرد.
طبق این طرح که در آستانه اجلاس جهانی تغییرات اقلیمی در پاریس ارائه شده، ایران وعده داده است که تا ۱۵ سال آینده ۴% از تولید گازهای مضر بکاهد.
اعلام طرح های داوطلبانه کشورها کمک می کند که در سند نهایی اجلاس پاریس تعهدات همه کشورها هماهنگ و گنجانده شود.
خطر گرمایش زمین
جهان با خطر بزرگی به اسم گرمایش زمین روبرست که هدف اجلاس پاریس تلاشی دیگر برای آهسته کردن روند این گرمایش است.
بشر سال گذشته بالغ بر ۴۵ هزار میلیارد کیلوگرم گازهای آلاینده وارد جو زمین کرده است.
این گازها مقداری خطرناکی از حرارت خورشید را در جو زمین نگه می دارند و آب و هوا را گرم تر و گرم تر می کنند.
دانشمندان تقریبا هم نظر هستند که اگر حرارت زمین بیش از دو درجه سانتیگراد بالاتر برود جهان، آینده پر خطری در پیش دارد.
سهم ایران
سهم ایران در آلودگی جو زمین اندک است. یک و نیم درصد گازهای مضر گلخانه ای در جهان را ایران تولید می کند.
سهم کشورهایی مثل عربستان و کانادا و مکزیک در آلایندگی و گرمایش زمین تقریبا اندازه سهم ایران است هر چند ایران بیشترین افزایش را در تولید گازهای مضر شاهد بوده.
اما برای ایران مانند خیلی از کشورهای رو به توسعه که نیازمند رشد اقتصادهای خود هستند، کاستن از سهمی یک و نیم درصدی اولویت ندارد.
ایران تازه خود را آماده رفع تحریم ها و سرمایه گذاری های هنگفت در صنعت نفت و گاز می کند و نیاز به درآمدهای حاصل آن دارد.
ایران در طرح داوطلبانه خود این موضوع را به صراحت گفته و تاکید کرده که تعهداتش هیچ الزامی برای آن کشور ایجاد نمی کند.
طرح سه صفحه ایران برای ایفا تعهداتش -که پیداست سردستی تهیه شده-، مملو است از اشاره های مستقیم و غیر مستقیم به تحریم های "ناعادلانه".
ایران می گوید اگر تحریم ها رفع شود و ایران بتواند منابع مالی و فناوری های بیشتری دریافت کند شاید بتواند تا ۱۲% از سهم خود در آلایندگی زمین بکاهد.
دعوای فقیر و غنی
البته ایران تنها کشوری نیست که می گوید برای کمک به مقابله با گرمایش زمین نیازمند پول و فن آوری های کشورهای پیشرفته است.
کشورهای پیشرفته همواره در مظان این اتهام هستند که با بهره گیری از سوخت های فسیلی پیشرفت کردند ولی حالا از کشورهای فقیر که از همه نسبت به گرمایش زمین آسیب پذیرترند، می خواهند که دست از اقتصاد فسیلی بردارند.
کشورهای فقیر مبالغی بسیار بیشتر از صد میلیارد دلاری که وعده آن داده شده برای دست برداشتن از سوخت های فسیلی مطالبه می کنند.
البته که فقط گام های موثر آمریکا و چین و اتحادیه اروپا که به ترتیب ۱۵، ۲۴ و ۱۰ درصد آلاینده های جهان را تولید می کنند می تواند برای نجات بشر راهگشا باشد.
گازهای گلخانه ای که آمریکا تعهدات داده تا ۱۵ سال آینده بکاهد – ۸۵۰ میلیون تن - از کل میزان گازهای گلخانه ای که اقتصاد ایران تولید می کند بیشتر است.
با این حال برای دست روی دست گذاشتن کشورهای فقیر و رو به توسعه، این نمی تواند توجیهی اخلاقی باشد.
مقصر گرماش زمین هر که باشد، دود میلیاردها تن گاز مضر در هوا بیشتر از همه به چشم کشورهای فقیر و رو به توسعه می رود.
ایران در طرح داوطلبانه خود یادآوری کرده که گرمایش زمین به طور مستقیم و غیر مستقیم باعث کاهش محصولات کشاورزی، افزایش گرما و گسترش بیماری، ریز گردها، آلودگی هوا و از میان رفتن تنوع زیست محیطی در این کشور شده است.
منبع: دانش و فن بی بی سی فارسی
راکت فضایی یک شرکت خصوصی سالم به زمین نشست
- 25نوامبر 2015 - 04 آذر 1394
هدف از این آزمایش ها بردن علاقهمندان به بالاتر از اتمسفر زمین است که بی وزنی در آن تجربه می شود.
فضاپیمای شرکت "بلو اوریجین" روز دوشنبه بدون سرنشین از غرب تگزاس پرتاب شد.
شرکت آقای بزوس گفت که هر دو قسمت تشکیل دهنده "نیو شپرد" - هم کپسول و هم واحد پیشران - به سلامت به زمین نشستند.
در اولین پرتاب آزمایشی این وسیله در ماه آوریل، واحد پیشران - یعنی راکت - به علت نقص هیدرولیکی هنگام بازگشت نابود شد.
نیو شپرد ظرفیت حمل شش نفر به ارتفاع ۱۰۰ کیلومتری را دارد و در پرتاب دوشنبه از این حد کمی بالاتر رفت.
واحد پیشراننده آن برای پرتاب و فرود عمودی طراحی شده تا دوباره قابل استفاده باشد.
پس از پرواز آزمایشی این وسیله به فاصله ۱.۴ متر از سکوی پرتاب فرود آمد که یک دستاور مهم فنی به حساب می آید.
کپسول حمل مسافران در ارتفاع بالا از واحد پیشراننده جدا می شود و با شتاب موجود به فضا می رسد و بعد با کمک چترهایی به زمین برمی گردد. این کپسول هم مجددا قابل استفاده است.
انتظار می رود که نیو شپرد پس از طی مراحل آزمایشی ابتدا برای مقاصد علمی به کار گرفته شود. این پروازهای بدون سرنشین ممکن است سال آینده شروع شود.
هم اکنون دو شرکت دیگر ویرجین گالاکتیک و اکسکور هم برای ساخت سیستم های مسافربری به فضا کوشش می کنند.
فرق آنها این است که از فضاپیماهایی که مثل هواپیما بلند می شود و فرود می آید استفاده می کنند.
شرکت بلو اوریجین متعلق به جف بزوس اخیرا چند پروژه عمده فضایی را اعلام کرده است. از جمله موتورهای نسل بعدی موشک هایی که کاوشگرها را راهی سیارات می کنند یا ماهواره های امنیتی آمریکا را به فضا می فرستند را خواهد ساخت.
منبع: دانش و فن بی بی سی فارسی
فروش دایناسوری که ۱۵۰ میلیون سال سن دارد
به گزارش خبرآنلاین، از 150 تا 155 میلیون سال سن دارد و اولین دایناسوری است که در چنین شرایط خوبی پیدا شده است. اما این فسیل جوان چقدر ارزش دارد؟!
باستان شناسان جواب این سوال را امروز که این آلوزاروس فوق العاده و نادر به زیر چکش حراج می رود خواهند فهمید.
این دایناسور 270 سانتی متری در وایومینگ پیدا شد و به او اسم مستعار «آل جوان» داده شد و دومین آلوزاروس نوجوانی است که تاکنون پیدا شده.
مدیر حراج در این رابطه گفت: این زمان بسیار هیجان انگیز ولی عصبی کننده برای ما است. اولین گونه آلوزاروس فقط چند قطعه استخوان بود ولی این با اختلاف کامل ترین گونه است.
این دایناسور جوان توسط یک شکارچی فسیل پیدا شد، او علاقه ای ندارد که نامش فاش شود. او این فسیل را در منطقه ای که در آن فسیل های زیادی وجود دارد پیدا کرد. با وجود قیمت سنگین، فرد گمنام بعید است از این کاوش سودی ببرد.
مدیر حراج در این رابطه گفت: اگر شما می خواهید سودی ببرید، نباید یک جستجو گر فسیل شوید.
کارشناسان می گوید احتمالا این دایناسور 750 هزار دلار فروخته خواهد شد.
منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/550010
سلطان قیر در آستانه خروج از کشور
احتمال می رود یک تاجر قیر با 2 هزار میلیارد تومان بدهی خود را برای خروج از کشور آماده می کند.
گزارش تابناک اقتصادی، در حالی که پرونده بابک زنجانی در صدر اخبار رسانه ها قرار دارد، یک تاجر قیر که از او با عنوان پدرخوانده با سلطان بازار قیر در سکوت و به رغم داشتن 2 هزار میلیارد تومان بدهی خود را برای خروج از کشور آماده می کند.
احتمال می رود مقصد این فرد کشور کاناداست، کشوری که در حال حاضر میزبان متهم برزگترین اختلاس بانکی تاریخ ایران یعنی خاوری است.
متاسفانه در سالهای اخیر میدان دادن به افرادی مانند بابک زنجانی، شهرام جزایری و این فرد که برای خود عنوان پدرخوانده قیر را دست و پا کرده بود، شرایطی را ایجاد کرده که سرمایه گذاران واقعی از چشم انداز فعالیت های اقتصادی خود در کشور نگران هستند و همین موضوع باعث شده به رغم تلاش های صورت گرفته توسط دولت برای بهبود فضای اقتصادی، همچنان شاهد ادامه رکود اقتصادی باشیم؛
رکودی که به گفت کارشناسان یکی از دلایل آن گسترش فساد سازمان یافته است و این مسئله ضرورت نظارت و فعالیت بیشتر را در موضوعات مرتبط با مفاسد اقتصادی روشن می سازد.
سیاستهای آشفته اقتصادی به کار گرفته شده در سالیان گذشته باعث شد زمینه های رانت جویی در بازار کالاهای فراوانی فراهم شود و افراد سود جوی بسیاری با تکیه بر همین آشفته بازار به ثروت های باد آورده ای رسیدند و در همین بستر مفاسد اقتصادی فراوانی به وقوع پیوسته که می بینیم هر روز ابعاد تازه ای از این اتفاقات در رسانه ها منعکس می شود.
منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/550033
حقوق روزانه 80 میلیونی یک معاون وزیر
احمد توکلی در یادداشتی انتقادهای خود به ادغام بیمهها و لزوم تحقیق و تفحص از طرح سلامت پرداخت. در بخشی از یادداشت توکلی آمده است:جناب وزیر بهداشت من و آقای نادران را دعوت کردند و آنجا همین استدلال را مطرح کردیم که این افزایش تعرفهها به رشد هزینههای بخش درمان میانجامد و بیمهها توان پرداخت آنرا نخواهند داشت. نباید تعهدات پایدار را بر اساس منابع ناپایدار ایجاد کرد. آقای هاشمی و معاونانش توضیح دادند و ما در انتها گفتیم قانع نشدیم. به وزیر محترم گفتم معاون محترم شما یک روز در هفته در بیمارستان مشغول خدمت هستند و ماهانه ۶۰ تا ۸۰ میلیون تومان درآمد دارند. مگر ایشان چقدر در تولید ناخالص ملی نقش دارند که تصمیم دارید این حقوق را به ۲۰۰ میلیون تومان در ماه برسانید.
منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/550020
کارگر 30 ساله زیر بالابر جان سپرد
روابط عمومی مرکز فوریت های پزشکی آذربایجان شرقی اعلام کرد: کارگر 30 ساله ساختمان در شهر جدید سهند عصر روز چهارشنبه زیر بالابر ماند و جان خود را از دست داد.
شهر جدید سهند با افزون بر 200 هزار نفر جمعیت در 25 کیلومتری جنوب تبریز در مجاورت شهر اسکو واقع شده است.
منبع:http://www.asriran.com/fa/news/434111
راهپیمایی مردان با کفش زنانه
در روز جهانی منع خشونت علیه زنان تعدادی از کارمندان مرد وزارت خانه های خارجه و تجارت استرالیا در شهر کانبرا با پوشیدن کفش پاشنه بلند زنانه مسافتی به طول یک مایل را به نشانه همبستگی با زنان پیاده روی کردند.
منبع:http://www.asriran.com/fa/news/434120
2015
به مناسبت 25 نوامبر 2015
وبلاگ آموختن:امروز چهارشنبه 25 نوامبر 2015 میلادی روز مبارزه با محو خشونت علیه زنان است. خشونت علیه زنان یک پدیده جهانی است و در ابعاد گسترده و در اشکال متنوع ادامه دارد. براساس اعلام رسمی "سازمان جهانی بهداشت"، سالانه 150 میلیون زن در جهان و حدود سه میلیون کودک دختر 5 تا 10 ساله قطع عضو را تجربه می کنند. به گفته "سازمان عفو بین الملل" خشونت در خانواده بیش از ابتلا به سرطان و تصادفات جاده ای عامل مرگ یا معلولیت جسمانی زنان اروپایی در سنین 16 تا 44 سالگی است. براساس آمار جهانی 90 درصد از قربانیان خشونت خانگی زنان هستند. آمار خودکشی در میان زنان دو برابر مردان است.
براساس آمار سازمان بهداشت جهانی در هر 18 ثانیه یک زن مورد حمله یا بدرفتاری قرار می گیرد. در نقاط مختلف جهان 10 تا 50 درصد از زنان به نحوی از انحاء مورد بدرفتاری فیزیکی همسرانشان واقع شده اند. میلیونها دختر جوان در پنج قاره جهان بدون حق انتخاب به عقد مردان درمی آیند. به گزارش "برنامه توسعه ملل متحد" سالانه بیش از 2 میلیون زن در سرتاسر جهان مجبور به تن فروشی شده یا به سمت فحشا سوق داده می شوند. بیست هزار زن در سال قربانی قتل های ناموسی می شوند. زنان از اولین قربانیان بحران های اقتصادی و جنگ های امپریالیستی، منطقه ای و نیابتی و از اولین قربانیان خشونت و تجاوز توسط نیروهای درگیر در این جنگ ها هستند. این آمارها تنها گوشه ای از اعمال خشونت علیه زنان در پهنه جهان است که نشان می دهد جهت محو این خشونت ها باید سراغ آن مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رفت که هم زمینه این خشونت ها را فراهم می سازد و هم با تکیه بر فرهنگ مرد سالار، سلطه اقتصادی و سیاسی خود را حفظ می نماید.
اگرچه مناسبات مبتنی بر بردگی مزدی انسان سرچشمه تبعیض جنسیتی و خشونت بر زنان در سراسر جهان است، اما در کشورهای پیشرفته سرمایه داری زنان به یمن مبارزات آزادیخواهانه، در عرصه های مختلف حیات سیاسی و اجتماعی و در محیط خانواده تا اندازه ای به برابری حقوقی در برابر قانون دستیابی پیدا کرده اند و خشونت علیه زنان عملی غیر قانونی به حساب می آید.
بنابراین خشونت علیه زن به عنوان یک فاجعه اجتماعی مرزی نمی شناسد و کل جهان را در نوردیده است. در جهان معاصر نظام سرمایه داری عامل تولید و بازتولید این خشونت است. به همین اعتبار خشونت علیه زن با همه مصائب آن یک پدیده اجتماعی است و مثل هر پدیده اجتماعی دیگر باید بستر باز تولید آن را شناخت و بر حسب ویژگی هایش به اشکالی سازمانیافته و در ابعادی اجتماعی برای مبارزه علیه آن نیروی توده زنان و مردان کارگر و زحمتکش و انسانهای آزاده و برابری طلب را بسیج کرد. باید چنان فشاری به دولت ها وارد آورد که بپذیرند اعمال هر شکلی از خشونت علیه زنان در خانه، مدرسه، مراکز کار و هر نقطه ای از جامعه، مجازات سنگین به دنبال داشته باشد. هیچکس نباید به خود اجازه دهد خشونت علیه زن را امری شخصی، خانوادگی، قومی، فرهنگی و مذهبی بداند و از پیگرد و مجازات در امان بماند. هر کس که به هر شکلی علیه زن خشونت اعمال کند، بی هیچ چون و چرایی باید مجازات شود. نه تنها باید هر شکلی از ضرب و شتم و تحقیر و توهین در جامعه و هر شکلی از خشونت در محیط کار اکیداً ممنوع باشد، بلکه باید شخص خشونت گر نیز تحت پیگرد قرار گیرد.
مبارزه جهت محو خشونت علیه زنان و فراتر از آن مبارزه جهت برابری واقعی زن و مرد و لغو آپارتاید جنسی بخش جدایی ناپذیری از مبارزه ضد سرمایه داری است. درست از این زاویه است که انهدام زمینه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حقوقی خشونت علیه زنان از بستر تعرض رادیکال به رژیمهای سرمایه داری می گذرد.
امسال با فرا رسیدن 25 نوامبر بیش از نیم قرن از قتل فجیع خواهران "میرابل" می گذرد. 25 نوامبر سال 1960، در بخش شمالی "جمهوری دومینیکن" جسدهای سه خواهر به نامهای "پاتریا، مینروا، ماریاترزا" میرابل، در کنار یک مرداب پیدا شدند. این سه خواهر که از مبارزان فعال علیه دیکتاتوری "رافائل تراخیلو"، حکومت مورد حمایت دولت آمریکا بودند، پس از تجاوز و شکنجه به دست جانیان این حکومت به شیوه فجیعی به قتل رسیدند. هر چند حکومت می خواست قتل آنان را یک حادثه رانندگی جلوه دهد، اما به سرعت نوع تجاوز و قتل آنان، باعث رسوایی آشکار حکومت شد و خواهران میرابل به عنوان سمبل "مبارزه در راه آزادی" با لقب "پروانههای فراموش نشدنی" مشهور شدند. شکنجه ها و خشونت های انجام شده بر روی سه خواهر و نقشی که آنان در مبارزه علیه دیکتاتوری حکومت تراخیلو ایفا کرده بودند، سبب شد
در اولین گردهمایی سازمان های زنان آمریکای لاتین و جزایر دریای "کارائیب" در "بوگوتا"ی کلمبیا، در سال 1981، زنان، روز 25 نوامبر را به عنوان "روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان" اعلام کنند. زنان، در این همایش، نه تنها خشونت برپایه جنسیت را محکوم کردند، بلکه هر نوع خشونت علیه زنان را از شکنجه و قتل و تجاوز توسط حکومت ها در زندان گرفته تا خشونت های روانی و فیزیکی در محیط خانواده و آزار و اذیت و تبعیض در محیط های کاری و اجتماع را محکوم کردند. زنان و انسان های آزاده هر سال در روز 25 نوامبر انواع خشونت هایی را که از طرف دولت ها و جامعه مردسالار سرمایه داری، در محیط های کار، اجتماع و خانواده بر آنها اعمال می شود، با انجام تظاهرات، گردهمآیی و دادن بیانیه و غیره محکوم می کنند.
تنها در نتیجه تلاش و مبارزه پیگیر سازمان های مدافع حقوق زنان و فشار افکار بشریت عدالتخواه جهان بود که در 17 دسامبر 1999، مجمع عمومی سازمان ملل با صدور قطعنامهای، 25 نوامبر برابر با (4 آذر) را به عنوان "روز جهانی محو خشونت علیه زنان" اعلام کرد.
از سال 2000 به این طرف دولت هایی که مفاد اعلامیه "روز جهانی محو خشونت علیه زنان" را پذیرفته اند به این مناسبت مراسم هائی برگزار می کنند. اما برخی کشورها مفاد اعلامیه مزبور را مغایر با قوانین و فرهنگ خود می دانند.
خشونت علیه زنان در خانه، محیط کار و در مجامع عمومی را می توان به شکل های گوناگون دسته بندی کرد. خشونت های لفظی، خشونت فیزیکی، حشونت روانی، خشونت جنسی، خشونت اقتصادی و ممانعت از رشد فکری و معنوی زنان، ممانعت از رشد اجتماعی و ایجاد محدودیت در امر تحصیل، کاریابی و اشتغال اشکال مختلفی از اعمال خشونت علیه زنان هستند.
در برخی از کشورهای خاورمیانه، زنان جز دارایی و ملک مردان محسوب می شوند. و کتک زدن زنان مجاز شمرده می شود. زن بدون اجازه شوهر خود نمی تواند از خانه بیرون برود حتی اگر تشییع جنازه پدرش باشد. سفر کردن، کار کردن و تحصیل که جای خود را دارد.
خشونت هایی مثل شلاق زدن و سنگسار کشتن زن به بهانه ناموسی و نیز فرهنگ مرد سالاری و بیان حرفهای رکیک و زشت در محیط های کار روزانه انواع خشونت علیه زنان را میتوان نام برد.
روی آوری گسترده زنان به تحصیلات عالی، اشتغال به کار در خارج خانه و مبارزات رو در رو با سیاست و اعمال زن ستیزانه این کشورها و فرهنگ مرد سالاری باعث شده تا کنترل حکومتها بر سرنوشت زنان سست شود.
نبرد عیله خشونت و تجاوز به حقوق زنان تنها مسئله زنان نیست، بلکه مسئله همه مردان آزاده و مترقی نیز هست. مبارزه برای محو خشونت علیه زنان بخشی از مبارزه برای رهایی کامل زنان از قید و بند مردسالاری و نظام سرمایه داری است. به این جهت باید مبارزات زنان و مردان مبارز در این عرصه نیز به مبارزات کارگران برای برچیدن نظام سرمایه داری و تحقق سوسیالیسم گره بخورد.
حواستان به رنگ سیبزمینی سرخکرده و تهدیگ باشد
۱۳۹۴/۰۸/۲۶
اگر از آن دسته افرادی هستید که چیپستان را در خانه درست میکنید، یا نان سوخاری دوست دارید و آن را با دستگاههای سوخاری خانگی درست میکنید، باید حواستان به میزان سرخ شدن سیب زمینی یا سیاهی نان سوخاری باشد.
تحقیق تازهای که توسط آژانس تعیین کیفیت غذای بریتانیا، منتشر شده، میگوید که میزان آکرل آمید، سمی که موجب بروز سرطان میشود، در سیبزمینیهای سرخ شده و نانهای سوخاری خانگی بالاست.
به گزارش تلگراف، توصیه پزشکان این است که سیبزمینی یا نان باید تا زمانی سرخ یا تست شوند که به «رنگ طلایی روشن» در آیند. هر چه سیبزمینیها سرختر و تردتر یا نان سوخاریتر شود، میزان آکرل آمید آن بیشتر میشود.
آکرل آمید، که سرطانزایی آن ثابت شده است، در اثر ترکیب آمینو اسید، شکر و آب موجود در سیبزمینی و نان در دمای بالاتر از ۱۲۰ درجه سانتیگراد شکل میگیرد.
هر چه میزان حرارت و زمان پخت بیشتر شود، آکرل امیدهای بیشتری تولید میشود. نتایج این تحقیق نشان میدهد که وقتی سیب زمینی زیاد سرخ میشود، میزان آکرل امید موجود در آنها پنجاه تا هشتاد برابر بیشتر میشود. در مورد نان تست خانگی، این میزان به نوزده برابر افزایش مییابد.
پروفسور گای پاپی، مشاور سازمان امنیت غذایی بریتانیا، میگوید که ارزیابی ریسک موجود نشان میدهد که آکرل آمید این غذاها میتواند موجب بروز سرطان شود. او میگوید: «ما نمیگویم که افراد این غذاها را نخورند، اما وقتی در خانه چیس یا نان سوخاری درست میکنند باید حواسشان به رنگ آنها باشد.»
روزنامه دیلی میل هم نوشته است که محققان دریافتهاند که اغلب افراد از وجود خطر آکرل آمیدها بیاطلاعاند و نمیدانند که نوع پختن غذاها میتواند باعث تشکیل این ماده سرطانزا در غذاهایشان شود.
نتایج این تحقیق به خوراکی مورد علاقه ایرانیها یعنی تهدیگها و تهدیگ سیبزمینی هم قابل تعمیم است. تهدیگ سیاه شده (یا قهوهای تیره) حاوی مقدار بسیار زیادی اکرل آمید است و مصرف آن میتواند خطرناک باشد.
منبع: دانش و فن فارسی
زندان و زندگی
در زندان هم زندگی جریان دارد؛زندگی با شادی ها و اندوه هایش،با خنده ها و گریه هایش، با تازگی ها و کهنه هایش- گرچه شادی ها و خنده ها و تازگی هایش،با آنچه در بیرون است فرق دارد. زندگی در زندان هم جریان دارد : دوستی و دشمنی،کار و بی کاری ،نواندیشی و کهنه اندیشی. و اینها همه نشان می دهند که در دنیای زندانی ها هم زندگی هست : شطرنج،کتاب،ورزش باستانی، زیبایی اندام،ورزش صبحگاهی و خیلی چیزهای دیگر مثلا سیگارکشیدن. اندوه و دوری و دلهره و ناامیدی هم هست. گاهی از کنار کسی که دارد تلفن می زند می گذری و می بینی اشک در چشمانش حلقه زده و دارد گریه می کند، دستی می کشی بر شانه هایش و رد می شوی- یک بار در همین حال بر شانه های من هم دست کشیدند. خب زندان است دیگر و سختی ها،محدودیت ها،کم و کاستی های و دنیای خودش را دارد. می بینی که طرف در کار و کاسبی اش،چند میلیون تومان کم آورده و هم اکنون سه چهار سال است که در زندان است؛تازه،دختر بچه ای بیمار هم دارد و پیاپی از بیرون،خبر سلامتی و یا بیماری اش را می گیرد. یا آن یکی که در جریان پرونده ای مالی،حبس ابد خورده و هم اکنون سال هاست که در زندان است و کمابیش کار همیشگی اش به ناگزیر شده شطرنج. پای صحبت شان که می نشینی هر کدام دنیایی از اندوه و نگرانی اند. برخی امید به آزادی و عفو و گشایشی دارند و برخی هم ناامید ناامیدند و گویا به چیزی که نمی اندیشند آزادی است. برخی ها در زندان،فراموش شدگانند،نه به کسی تلفنی می زنند و نه کسی به ملاقات شان می آید. مدت زندان که زیاد می شود آهسته- آهسته زندانی از یادها می رود،یا زندانی بودنش عادی می شود. مدت زندان که زیاد می شود رفته- رفته دیگران فکر می کنند که طرف از همان آغاز در زندان به دنیا آمده و زندگی اش با زندان پیوندی ناگسستنی دارد!
هر زندانی، یک داستان است،یک سرگذشت است. برخی شان چیزهای زیادی می دانند،دنیا دیده اند،سرد و گرم روزگار چشیده اند،کتاب خوان،اهل اندیشه و اهل هنرند،اخلاق شناس و اخلاق مدارند،و در کل بسیار دوست داشتنی اند. برخی پیر و برخی جوان اند. برخی بسیار امیدوار و با انرژی و باانگیزه اند. بستگی به خودت دارد که چگونه با زندان برخورد کنی. البته اگر شانس بیاوری و پیش چند تا از همین دوست داشتنی ها و اهل اندیشه بیفتی می توانی در هر روز زندان چیزهای زیادی یاد بگیری. نمی گویم که زندان از بیرون بهتر می شود اما می توانی از وقت تلفی ها و دل تنگی ها و اعصاب خردی های زندان بگریزی و چیزهای زیادی یاد بگیری. پول- چونان همیشه و همه جا- در زندان هم نقش مهمی بازی می کند. آنکه پول دارد نه چندان در اندیشه دخل و خرج خودش است و نه آنچنان دل نگران بی پول ماندن خانواده اش. وضع خورد و خوراکش هم بد نیست. بدبخت بیچاره ها البته داستان دیگری دارند. بی پولی بر دل نگرانی دوری از خانواده افزون می شود و وضع اندوه باری پدید می آورد. من ِ آموزگار بارها با خود می اندیشیدم که ای کاش می شد هر ماه از هر یک میلیون همکارم،تنها هزار تومان کمک می گرفتم و با آن یک میلیارد تومان،ما فرهنگیان،ماهانه ده ها زندانی را آزاد می کردیم.
نویسنده:مهدی بهلولی
جنایت هولناک در فرانسه
وبلاگ آموختن: این حمله جنایتکارانه که اینبار شهروندان بی دفاع پاریس را هدف قرار داد و مردم فرانسه را در بهت و وحشت فرو برد، خشم و انزجار مردم آزادیخواه در سراسر جهان را برانگیخته است. این جنایت تروریستی در همانحال بطور عینی تری مردم فرانسه و سایر کشورهای اروپایی را متوجه ابعاد فجایعی میکند که هر روزه توسط دولتها و جریانهای اسلامی فوقارتجاعی در کشورهای خاورمیانه، شمال آفریقا و برخی دیگر از نقاط جهان بوقوع میپیوندند. هیچ روزی نیست که در یکی از کشورهای سوریه، عراق، افغانستان، ترکیه یا لیبی دهها و صدها انسان بیدفاع قربانی تروریسم گروههای اسلامی فوقارتجاعی یا تروریسم دولت های حاکم نشوند. فجایع انسانی ناشی از عملیات های تروریستی در عراق و سوریه و افغانستان چنان به امری روزمره تبدیل شده است که خبرگزاری ها با اکره اخبار مربوط به این وقایع را در ردیف اخبار خود جای می دهند. روزی نیست که جوانان فلسطینی طعمه تروریسم هار دولت نژادپرست اسرائیل نشوند. چند ماه است که دولت ترکیه به بهانه مقابله به پ . ک . ک شهرهای کردستان ترکیه را یکی بعد از دیگری محاصره کرده و مقررات حکومت نظامی را به اجرا در می آورد و در تبانی با داعش و انجام عملیات تروریستی در شهرهای مختلف مخصوصا" کردنشین، فضای حاکم بر جامعه را تروریزه کرده است.
حکومت های عربستان، ترکیه و قطر که از هم پیمانان آمریکا، بریتانیا و فرانسه در خاورمیانه بحساب می آیند حامی و پشت و پناه اصلی گروه های تروریسم اسلامی فوقارتجاعی داعش و امثال آنها، در منطقه هستند.
اگر سیاستهای مداخله جویانه قدرت های امپریالیستی جهان در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه زمینه های عینی و واقعی رشد گروه های تروریستی اسلامی با فرهنگ فوقارتجاعی، در منطقه را فراهم آورده، حمایت همین قدرتهای سرمایه داری از حکومت های حامی تروریسم در منطقه موجبات بقاء، ادامه کاری و گسترش فعالیت های این گروه ها در منطقه و سراسر جهان را تضمین کرده است.
بنابراین مبارزه با تروریسم این گروه های فوقارتجاعی اسلامی از مبارزه با مداخله جویی های امپریالیستی و مبارزه با دیپلماسی ریاکارانه و خونین آمریکا و دیگر دولت های سرمایه داری در اروپا جدا نیست. همانگونه که جنایات این گروه ها مرزی نمی شناسد، مبارزه علیه این نیروها و حکومت های حامی آنها و سیاست های مداخله جویانه امپریالیستی آمریکا و دیگر قدرت های غربی، امر طبقهی فروشندگان نیروی کار و همه انسان های آزادیخواه در سراسر جهان است.
اکنون در شریطی که موجی از خشم و انزجار علیه جنایت این تروریست های فوقارتجاعی بر فضای سیاسی فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی حاکم شده است، دفاع از ارزش های پیشرو و روح همبستگی انسانی حکم می کند که سازمان ها، نهادها و انسانهای آزادیخواه نگذارند که جریان های راسیستی و احزاب راست گرا این جنایت تروریستی را به بهانه ای برای تشدید سیاست های نژادپرستانه و پناهنده ستیزانه خود تبدیل کنند. مردم عادی در کشورهای مسلمان نشین روزانه قربانی جریان های تروریسم فوقارتجاعی داعش و داعشمانندها هستند، نباید گذاشت شهروندان مسلمان در کشورهای اروپایی نیز به قربانی خشونت جریان های راست گرای افراطی تبدیل شوند. مردم فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی با در نظر گرفتن این واقعیت ساده که بین جریان های تروریستی فوقارتجاعی داعش با شهروندان مسلمان این کشورها تمایز اساسی وجود دارد، نباید بگذارند که واقعه تروریستی شامگاه 13 نوامبر به بهانه ای برای ایجاد ناآمنی و اعمال خشونت علیه شهروندان مسلمان این کشورها ازجانب جریان های نژاد پرست تبدیل گردد.
اقتصاد سياسي به زبان ساده(63)
منظور از سرمايهي تجاري و سود تجاري چيست؟
تجربه به سرمايهدار صنعتي (سرمايهدارهايي که در بخش صنعت فعاليت ميکنند.) نشان ميدهد که کالاهايش را به سرمايهداراني بفروشد که هم بازارهاي مصرف در اختيار داشته باشند(سرمايهدارهايي که در بخش تجارت فعاليت ميکنند. نام ديگرش دلال است.) و هم از نظر مالي داراي اعتبار و پشتوانه باشند. سرمايهدار صنعتي از اين طريق پول خود را بسيار سريع به دست ميآورند.
سرمايهاي که سرمايهداران تجاري يعني تاجران، با آن کالاهاي توليد سرمايهداران صنعتي يعني کارخانهداران را ميخرند، سرمايهي تجاري ميگويند. اما پر واضح است که تاجر هم به خاطر به دست آوردن سود دست به خريد کالاهاي سرمايهدار صنعتي ميزنند. بنابراين سرمايهدار صنعتي که به طور مستقيم ارزش اضافي را تصاحب و مالک ميشود، بخشي از آن را به تاجر ميدهد. يعني سودي که عايد تاجران ميشود نيز بخشي از ارزش اضافياي است که از کار پرداخت نشده کارگران کارخانه به دست ميآيد.
آيا سرمايهدار تجاري يعني تاجر ميتواند به کالاها ارزشي بيفزايد؟ خير، زيرا ما ميدانيم که ارزش، زماني به کالا اضافه ميشود که روي آن (کالا) کار انجام گيرد؛ در اين صورت، تاجر که هيچگونه کاري بر روي کالا انجام نداده، چگونه ميتواند ادعا نمايد که سودي که عايد من ميشود ارزشي است که به کالا اضافه شده است؟ مگر ارزش خود به خود به چيزي اضافه ميشود؟ خير، در خارج از کارخانه به هيچوجه ارزشي به کالاها اضافه نميشود و سودي هم که نصيب تاجر ميشود، بخشي از ارزشي است که کارگران بدون دريافت مزد آن به کالاها وارد کردهاند. همانطور که بيان کرديم سودي که سرمايهدار تجاري يعني تاجر به دست ميآورد بخشي از ارزش اضافي است که سرمايهدار صنعتي به تاجر واگذار ميکند.
تجارت داخلي
تجارت داخلي يعني مبادلهي کالاها در داخل کشور که به دو شکل صورت ميگيرد؛ يکي تجارت عمده فروشي و ديگري تجارت خردهفروشي
تجارت عمده فروشي: تجارتي است که بين سرمايهداران صنعتي يعني کارخانهداران و سرمايهداران تجاري يعني تاجران انجام ميگيرد. اينان با خريد انبوه کالاهاي کارخانهداران و توزيع تدريجي آن بين تجار خردهفروش که همان مغازهداران هستند، ارزش اضافي هنگفتي را بدون اين که ساعتي کار انجام بدهند، به جيب ميزنند. جالبتر آن که در جامعهاي که اقتصادش در بحران، مانند تورم و غيره است، روزهايي براي آنها پيش ميآيد که يک شبه قيمت اجناس انبارهايشان دو و يا چند برابر ميگردد.
تجارت خرده فروشي: در اين نوع تجارت، خرده فروشان يا همان مغازهداران اجناس خود را از عمده فروشيها تهيه کرده و به تدريج آن را به طور مستقيم به مصرف کننده نهايي يعني مردم جهت امرار معاش ميفروشند. مانند مغازههاي پوشاک، کفش، کيف، خواربار، قصابي و غيره.
تجارت خارجي
تجارت خارجي يعني مبادلهي کالاها بين دو يا چند کشور که براي فروش کالا به کشور ديگري، از کلمه صادرات و براي خريد کالا از کلمه واردات استفاده ميکنند. در اين مبادلات کالاها از آنجا که هدف اصلي به دست آوردن سود بيشتر است. هر کشور سرمايهداري سعي ميکند که کالاي خود را با بيشترين قيمت صادر و در عوض کالاي مورد نيازش را با کمترين قيمت وارد نمايد. مانند کشورهاي پيشرفته سرمايهداري که کالاهاي صنعتي خود را با گرانترين قيمت صادر و نفت و گاز و زغال سنگ را با نازلترين قيمت وارد کشور خود مينمايند.
حالا هر کشوري پس مدت معيني مثلا" يک سال ميآيد و قيمت کليهي کالاهايي را که صادر گشته و قيمت کليهي کالاهايي را که وارد شده محاسبه و در نظر ميگيرد و نسبت آنها را به دست ميآورد. مثلا" در يک سال 10 ميليارد تومان کالا صادر و در همان مدت 15 ميليارد کالا وارد کشور شده است. بين قيمت کليهي کالاهاي صادر شده و قيمت کليهي کالاهاي وارد شده در مدت معين مثلا" يک سال را موازنهي بازرگاني ميگويند.
اگر صادرات کشوري بيشتر از وارداتش باشد، موازنهي بازرگاني گويند مثبت است و اگر واردات بيشتر از صادرات باشد، گويند موازنهي بازرگاني منفي است. کشوري که موازنهي بازرگانياش منفي باشد، يعني وارداتش بيشتر از صادراتش شده باشد، بايد قيمت کليهي کالاهاي صادر شده را از قيمت کليهي کالاهاي وارد شده کم کند، و باقيمانده را که بدهياش ميباشد، از منابعي مانند ذخيرههاي طلا و معادن کشور مانند نفت و گاز و زغال سنگ جبران نمايد.
سرمايهي قرضي (يااستقراضي)
گاهي پيش ميآيد که سرمايهدار پولي در اختيار دارد که همان موقع مورد احتياجش نميباشد. در نتيجه سرمايهي اين سرمايهدار که معطل مانده، سودي براي صاحبش توليد نميکند. و نيز هنگامي پيش ميآيد که سرمايهدار ميخواهد ماشينهاي توليدي جديدي بخرد، اما با کمبود پول روبرو ميشود.
سرمايهدار پولدار، پولش را به واسطهها يعني بانکها ميسپارد که براي او سودي در بر داشته باشد. سرمايهدار نيازمند پول هم به بانک مراجعه ميکند و جهت خريد ماشين آلات و يا مواد خام از بانک پول قرض ميکند تا نيازهايش را برطرف نمايد و با استفاده از ارزش اضافياي که به دست ميآورد مقداري پول اضافي علاوه بر پول اصلي، به بانکدار ميپردازد.
در چنين حالتي فرد سرمايهداري که پول بيمصرف داشت، آن را براي مدت معيني از طريق بانک و با مسئوليت بانک، به فرد سرمايهداري که به آن پول نياز دارد ميدهد، و پس از پايان مدت معيني پولش را همراه با مقداري پول اضافي دريافت ميکند. به اين پول اضافي بهره ميگويند.
بنابراين سرمايه قرضي يا استقراضي، سرمايهي پولي ميباشد که براي مدت معيني در مقابل مقداري پول اضافي يعني بهره قرض داده ميشود. در فرهنگ اسلامي به بهره، ربا ميگويند.
منشاء بهره کجاست؟ هنگامي که سرمايهدار پول بيمصرف سرمايهدار ديگري را از طريق بانک، ميگيرد، آن را به کار توليد انداخته و بدين طريق ارزش اضافي که از کار اضافي و بدون مزد کارگران حاصل ميشود، به دست ميآورد. اين سرمايهدار توليدکننده پس از به پايان رسيدن مدت زمان معين شده توسط بانک، پولي را قرض گرفته به اضافهي بهرهي آن که در حقيقت بخشي از ارزش اضافي ميباشد، به سرمايهدار قرض دهنده ميدهد. بنابراين ميبينيم که بهره در واقع بخشي از ارزش اضافي ميباشد.
کارگران به آساني نميتوانند متوجه شوند که سرمايهداران قرض دهنده هم در استثمار آنها سهيم ميباشند، زيرا کارگران، آنها را هيچگاه نميبينند؛ اما سرمايهداران قرض دهنده از آنجا که بخشي از ارزش اضافي را تصاحب ميکنند، در استثمار کارگران سهيم ميباشند.
بانکها
بانکها همانند واسطهها و دلالها عمل ميکنند. بدين معني که پول را از يکي گرفته به ديگري ميدهند و مقداري پول به دست ميآورند. در اين ميان خود بدون هيچگونه کاري اين مقدار از پول که منشاء آن ارزش اضافي ناشي از کار اضافي کارگران که پول آن به اين کارگران پرداخت نشده است، ميباشد.
يعني بانکها با جمع کردن سرمايههاي بدون مصرف سرمايهداران و نيز جمعآوري پول بقيهي مردم تحت عناوين قرضالحسنه و سپرده و غيره، و سپردن آنها به سرمايهداراني که به آن سرمايهها احتياج دارند، ميباشد. امروزه به اين سرمايههاي مورد نياز نقدينگي ميگويند.
در حالتي که اوضاع اقتصادي عادي باشد، ممکن است چندين نفر همزمان به بانک مراجعه و مقداري و يا تمام پول خود را طلب نمايد؛ در همين زمان هم عدهاي به بانک مراجعه و پول خود را به حساب خود واريز مينمايند. اما زماني که کشوري دچار بحران اقتصادي، جنگ و غيره بشود، مانند بحران کنوني نظام سرمايهداري که در سال 2008 آغاز و هم اکنون (2014) ادامه دارد، صاحبان پسانداز، گروه گروه براي خارج کردن پولهاي خود به بانکها مراجعه ميکنند. در چنين صورتي اگر مالکان بانکها نتوانند به وسيلهي قرض کردن پول کافي از دولت، جواب طلبکاران را بدهند، ورشکست ميشوند. مانند ورشکست شدن بسياري از بانکهاي اروپايي و آمريکايي.( در نخستين ساعات بامداد پانزدهم سپتامبر سال 2008 ميلادي، با اعلام رسمي ورشكستگي بانك "لمان برادرز"، يكي از بزرگترين بانكهاي آمريكا.)
ورشکست شدن بانکها، هستي سرمايهداراني را که صاحب بانک ميباشند نابود ميکند؛ علاوه بر اين سرمايهي پولي سرمايهداراني هم که به بانکها سپرده شده، از بين ميرود؛ و مردم عادي هم، پساندازهاي خود را از دست ميدهند.
سود بانکي(بهره بانکي)
هنگامي که سرمايهدار صنعتي و يا تجاري براي گرفتن وام به بانک مراجعه ميکند، صاحب بانک يعني سرمايهدار بانکي در ازاء مقدار پولي که ميدهد، از او ميخواهد که پس از مدت معيني همان پول را، همراه با 18% بهره يا سود به بانک برگرداند. يعني بانکدار براي دادن وام به سرمايهداران و يا بقيهي مردم، 18% بهره طلب ميکند.
هنگامي که سرمايهدار صنعتي و يا تجاري و يا عموم مردم پول خود را به بانک ميسپارند، بانک در همان مدت معين، 12% سود يا بهره با صاحبان پسانداز پرداخت ميکند.
بنابراين ميبينيم که بانکدار پول را با 12% بهره از مردم و سرمايهداران صنعتي و تجاري ميگيرد و آن را با بهرهي 18% به ديگران ميدهد. در نتيجه از تفاضل اين دو عدد 6% به دست ميآيد که به آن سود بانکي يا بهرهي بانکي ميگويند.
شرکتهاي سهامي
براي به وجود آوردن شرکتهاي بزرگ صنعتي و تجاري، احتياج به سرمايههاي بزرگي است که يک سرمايهدار به تنهايي نميتواند، آن سرمايه را تامين نمايد. بنابراين براي به وجود آوردن چنين شرکتهايي، بايد عدهي زيادي پولهاي خود را روي هم بريزند تا بدين طريق سرمايههاي بزرگي جمع شود. به همين دليل شرکتهاي سهامي به وجود آمدند.
بدين جهت به منظور جمعآوري منابع مالي آن را در ميان عموم مردم گسترش دادند و مردم را تشويق ميکنند که به منظور سرمايهگذاري بيايي سهام بخريد. مثلا" براي تاسيس شرکتي 100 ميليون تومان سرمايه نياز است. آنها اين سرمايهي 100 ميليون توماني را به قطعات کوچکتر مثلا" 100 هزار توماني تقسيم ميکنند و مقداري از آن را که زير 50% باشد در بازار دلالي بورس سهام به معرض فروش ميگذارند و افراد با خريد تعدادي از اين سهام، سهامدار شرکت محسوب ميشود اما چون سهم آنها اندک است نميتوانند هيچگونه دخالتي در مديريت شرکت داشته باشند، فقط منتظر ميمانند اگر شرکت سود داشته باشد در پايان سال مقداري سود به اين سهام تعلق ميگيرد که به سود سهام معروف است.
اما سرمايهدارها خود به خوبي ميدانند براي اين که مديريت شرکت از دست آنها خارج نشود، هيچ وقت سهم خود را کمتر از 50% نخواهند کرد. و نيز در بوق و کرنا ميدمند که کارگران هم ميتوانند بيايند و سهام بخرند و تبديل به کارخانهدار شوند تا فاصلهي طبقاتي هم از بين برود!
ادامه دارد
پيدايش حيات، ظهور و تکامل انسان(8)
ظهور و تکامل انسان
اصل و نسب انسان
بحث درباره اصل و نسب انسان هميشه مردم را مشغول داشته و مشغول ميدارد. جاي انسان در طبيعت مدتهاست تعيين شده است. انسان از شاخه پستانداراني است كه در آن اسب، سگ، گاو، خوك، و گوسفند و ... هم قرار دارند. براي اين است كه به طور واضح ساختمان بدن و كار اندامهاي مختلف انسان مانند ساير پستانداران است. اما در شاخه پستانداران، انسان با ميمونهايي مانند ژيبون، اورانگاوتان، گوريل و شمپانزه مشابهت بيشتري دارد.
از نظر ساختمان بدني، فرق بزرگي بين انسان با ديگر پستانداران وجود دارد. در انسان و شامپانزه نيمكرههاي مخ خيلي شباهت ظاهري به هم دارند اما از نظر وزن، بين مغز انسان و شمپانزه اختلاف وجود دارد. وزن مغز در يك شخص 14 كيلوگرمي 400 گرم است؛ اما وزن مغز يك شمپانزه 15 كيلوگرمي تقريبا" 100 گرم است. شيارهاي مخ در انسان فراوان و عميق است اما در شمپانزه شيارهاي مخ كمتر است و چندان عميق نيستند.
کودکي از کشور پرتقال که مانند دهها کودک ديگر با دم زاده شده است.
منبععکس:"آيا براستی انسان زاده ميمون است؟" دکترمحمودبهزاد
در بعضي از ميمونها دُم حقيقي وجود ندارد اما انتهاي ستون مهره آنها را استخوان دُم يا دنبالچه مينامند. در واقع دم در آنها تحليل رفته است. بقاياي دنبالچه كه در ميمونهاي شبيه انسان وجود دارد باقيمانده دم در اجداد خودشان كه ميمونهاي دمدراز بودهاند ميباشد. دنبالچهاي كه در انسان هم وجود دارد، به ارث به او رسيده است.
اين تصاوير خويشاوندي انسان را با ميمونهاي آدم نما را نشان ميدهد:
بعضي قسمتهاي بدن انسان از مو پوشيده شده اين مو از بقاياي موهاي انبوهي است كه در انسانهاي اوليه تمام بدنش را ميپوشانده. چنين اثري در انسان تحليل رفته است. اتفاق افتاده است كه يك پسر نوزاد، تمام بدنش از سر تا پا از مو پوشيده شده است. هستند نوزاداني كه يا دم دارند و يا در عوض 12 جفت دنده، 13 جفت دنده دارند. (ژيبون و شمپانزه و ساير ميمونها 13 دنده دارند.) اين اتفاقها، خويشاوندي انسان را با ميمونهاي آدم نما را نشان ميدهد.
جنين خوك، خرگوش، گربه، ميمون و انسان در مراحل اوليه تكامل تفاوت كلي با هم ندارند. حتا دانشمندان با تجربه هم نميتوانند به درستي بيان كنند كه كدام يك از جنينها بچه گربه يا ميمون يا انسان ميشود. زيرا جنين آنها بسيار به هم شبيه است. دليل اين شباهت اين است كه اين جنينها همگي متعلق به يك گروه از جانوران يعني پستانداران هستند، و از يك شاخه به وجود آمدهاند.
جنين انسان در ماههاي پنجم و ششم حاملگي از موهاي نرم پوشيده شده است كه به تدريج اين موها از بين ميرود.
در هر ميليمترمكعب خون انسان حدود 5 ميليون گلبول قرمز وجود دارد. حال اگر مقداري خون گوسفند را با خون گرگ مخلوط كنيم گلبولهاي قرمز خون گوسفند بلافاصله خراب ميشود و از بين ميرود. اما اگر خون گرگ را با خون سگ مخلوط كنيم همه چيز خوب ميگذرد و تغييري حاصل نميشود.
گلبولهاي قرمز خون سگ ميتوانند در خون گرگ و برعكس، زندگي كنند. اين كيفيت نشان ميدهد كه سگ و گرگ خويشاوندي نزديكي به هم دارند. سگها از اجداد گرگها بودهاند كه از قديم آنها را اهلي كردهاند. اگر اين عمل را با خون انسان و ميمونها انجام دهيم گلبولهاي قرمز خراب نميشوند. (با رعايت مثبت يا منفي بودن خون) زيرا انسان و ميمونها خويشاوندي خوني نزديكي به هم دارند.
نبايد فراموش كنيم كه بين انسان و ميمونها تفاوتهاي زيادي وجود دارد. مانند شكل ظاهري، ساختمان اسكلت، وزن مغز، استعداد انسان در فكركردن، تكلم و زندگي اجتماعي انسان. براي اين تفاوتها است كه نبايد فكر كنيم كه نژاد انسان مستقيما" از ميمونها بهوجود آمده و اشتباه است كه بگوييم انسان از ميمون است. نبايد بگوييم كه داروين گفته است انسان از نژاد ميمون است. بلكه گفته است ژيبون، گوريل، اورانگاوتان و شامپانزه با انسانهاي اوليه خويشاوندي دارند. يعني بين انسان و ميمونهاي آدمنما اجداد مشتركي وجود داشته است. اين اجداد مشترك مانند ساقه درختي است كه شاخههايي دارد كه شاخههايي از آنها در مراحل تكامل باقيمانده و ميمونهاي آدمنماي امروزي هستند. شاخه ديگر تكامل زيادي حاصل كرده و از آن جوانههايي بهوجود آمده است كه شكوفههاي آن نژاد انسان است كه به صورت طايفههاي مجزا پديدار گشتهاند.
بيشتر دانشمندان تابع اين نظر هستند كه انسان پتيكآنتروپ با اجداد انسان جد مشتركي داشتهاند. در اين زمان اجداد انسان تكامل حاصل كردهاند و خيلي از نظر تكامل به جلو رفتهاند اما تكامل انسان پتيكآنتروپ متوقف شده است. اجداد انسان بعد از چند ميليون سال نسبت به حيوانات ديگر خيلي تكامل حاصل كرده است. در نتيجه گذراندن اين مراحل تكامل تدريجي در زمانهاي بعد آدم سينآنتروپ يا انسان چين پيدا شده و بالاخره آدم هايدلبرگ و انسان نئاندرتال ظاهر گشته است كه از تكامل تدريجي آنها انسانهاي كنوني يعني هموساپينس به وجود آمدند.
نخستين نژاد انسان هوموپريميژينوس (يعني نخستين نسل انسان) است. كه به تكامل خود ادامه داده و قدم به قدم فكرش توسعه يافته و مسير بالاتري را طي كرده است. مغز آنها آنچنان تكامل يافت كه آنها را هوموساپينس( يعني انسان عاقل) ميگويند.
انسان تصادفا" به وجود نيامده بلكه مانند تمام موجودات ساكن كره زمين با گذشت ميليونها سال و با تكامل تدريجي به وجود آمده است. شكل ساده جانوران به تدريج پيچيده گشته و تحت تاثير قوانين طبيعت مراحل تكامل را طي نموده است. انسان هم مانند حيوانات تحت قوانين طبيعت تكامل تدريجي را پيموده است.
پس فرق اساسي و اصلي بين انسان و حيوان اکنون نه در مقايسهي اندامها، بلکه در توليد ميباشد. انسان توليدكننده است كه ميتواند مواد موجود در طبيعت را با كار بر روي آن در جهت رفع نيازهاي خود تغيير دهد. هيچ موجود زندهي ديگري قادر به توليد و تکامل شيوه توليد خود نيست.
تكامل انسان از نظر داروين
داروين دلايل منشاء طبيعي انسان را از علم زمينشناسي، تشريح مقايسهاي، فيزيولوژي مقايسهاي، جنينشناسي، روش طبقهبندي و ديرينشناسي گرفت، و شواهد تاريخي زمين و رشد و تكامل حيات را در اثبات آن به كار برد.
وي دلايل مبتني بر تشريح مقايسهاي و فيزيولوژي مقايسهاي جمعآوري كرد كه دانشمندان را قادر ساخت از شكل، ساختمان، وظيفه، رشد و تكامل بدن موجودات زنده به وجوه تشابه و اختلاف آنها پي ببرند. جنينشناسي دلايل مهمي به دست او داد كه شباهت بين انسان و حيوانات را نشان ميداد. داروين همچنين به روش طبقهبندي متوسل شد و تمام موجودات فسيل شده و زنده را بنابر درجات تشابه آنها طبقهبندي كرد و در نتيجه وجود يا فقدان خويشاوندي بين گروههاي مختلف را ثابت نمود. وجود يا فقدان خويشاوندي به كمك ديرينشناسي، مطالعه حيوانات فسيلشده و زندگي گياهي و انتشار و تكامل آنها امكانپذير گرديد. اين مطالعات او را قادر ساخت كه با اطمينان قاطع بيان كند كه اجداد بلافصل انسان ميمونهاي آدمنماي فسيلشده هستند و در دوران سوم زمينشناسي در نواحي گرم نيمكره شرقي زندگي ميكردهاند.
داروين نوشت: "ميمونها در آن زمان به دو ساقه بزرگ منشعب شدند: ميمونهاي نيمكره غربي و ميمونهاي نيمكره شرقي، و انسان يعني افتخار و اعجاب جهان در زمانهاي بسيار دور از ميمونهاي اخير ناشي شد."
طبق نظر داروين اجداد پيشين ما، يعني ميمونهاي نخستين، به طور دستهجمعي روي درختان ميزيستند، گوشهايشان تيز و بدنشان پوشيده از مو بود، و نر و ماده هر دو ريش داشتند. داروين اظهار داشت كه اجداد بعدي ما، ميمونهاي آدمنما بودند. از ميمونهاي آدمنما كه وي ميشناسد "دريوپتيكوس" را نام ميبرد. اجداد اوليه ما، يعني ميمونهاي آدمنماي منقرض شده، در اثر تغييراتي كه در محيط طبيعيشان به وجود آمد، مخصوصا" به علت تنگ شدن جنگلها، مجبور شدند طرز زندگي را تغيير دهند، درختان را ترك كنند و در جلگههاي بيدرخت روي زمين زندگي نمايند، و بعدا" در نواحي مطلقا" باز و بيدرخت ساكن شوند.
اين تغييرات اساسي اجبارا" بر شيوه حركت كردن آنها اثر گذاشت: راه رفتن نيمه دوپايي اين جانور چهارپا، به راه رفتن دوپايي محض تبديل شد. اين امر طبعا" يك مرحله طولاني بود. اما نتيجه مهمي كه از آن حاصل گرديد آزاد شدن دستها بود كه قبل از آن وظيفه حمل وزن سنگين بدن را در موقع حركت بر روي زمين ايفا ميكردند. انسان فقط ممكن بود از حيواني مشتق شده باشد كه راست راه ميرفت، (همو ارکتوس) دستهايش آزاد بود، و مغزش ساختمان عالي يافته بود. انسان در جريان تكامل خود بين همه موجودات زنده مقام نخستين را احراز كرد. داروين گفت كه اجداد ما به سبب قدرت عقلاني برجسته و شايان خود قادر شدند دست به ساختن وسائل و ابزار بزنند، و زبان را براي تكلم به كار اندازند؛ و در نتيجه بر طبيعت تسلط يابند.
پيشرفت علم نظريه داروين را مبني بر اينكه انسان از نسل ميمونهاي آدمنماي فسيل شده پا گرفته، تاييد كرد. اين ميمونها در واقع فقط اجداد بلافصل انسان بودند. هر قدر عقب برويم، اجداد انسان را ميمونهاي پستتر، لمورها، جنينداران پستتر مانند پلاسن تاليا، حيوانات كيسهدار اوليه مانند مارسوپيال، خزندگان، دوزيستان، ماهيهاي ريهدار، و ماهيهاي بالاتر، كورداتهاي اوليه، و ... تشكيل ميدهند. در پاي نردبان زندگي حيواني نخستين موجودات زنده قرار دارند و نقطه شروع تكامل انسان را تشكيل ميدهند. سلول تخم (نطفه) انسان تاحدي تكرار اولين مرحله فيلوژني1 اوست.
آنتوژني2 عبارت است از تكرار تكاملي سريع و خلاصه فيلوژني است كه به وسيله اعمال فيزيكي ارثي و سازش با محيط (تغذيه) ايجاد ميشود. هر موجود زنده در دوران كوتاه و سريع رشد و تكامل خود مهمترين تغييرات صوري را كه اجدادش در يك دوران طولاني و بطئي تكامل در زمانهاي ديرين برمبناي قوانين توارث و سازش با محيط از سرگذراندهاند، تكرار ميكند.
ادامه دارد
1 – فيلوژني يعني تاريخ كامل تكامل نژاد انسان يا آناليزهاي تبارشناسي
2 – آنتوژني يعني تاريخ كامل تكامل فردي انسان
پيدايش حيات، ظهور و تکامل انسان(4)
مرحله سوم پيدايش حيات
وقتي كه امر اتصال كربنها به يكديگر آغاز شد، همچنان ادامه يافت و از ميان موادي آلي ساخته شده، بعضي مواد با يكديگر و با مواد غيرآلي تركيب شدند و ملكولهاي پيچيدهتر به وجود آوردند.
از ميان مواد آلي كه با يكديگر تركيب شدند، يكي قندها بودند. نتيجهي تركيب شدن آنها پيدايش يك سلسله مولكولهاي بزرگتر شد كه رشتههاي دراز كربن را شامل بودند. بعضي از پليساكاريدها كه بدين طريق ساخته شدند بسيار فراوان هستند. مثلا" نشاسته، سلولز، گليكوژن، از پليساكاريدهايي هستند كه هر يك از 12 ملكول قند يا بيشتر از آن تركيب يافته است. ظهور پليساكاريدها در آغاز امر براي پيدايش ماده زنده اهميت اساسي داشت زيرا چنانكه خواهيم ديد، پليساكاريدها از مواد ساختماني بسيار خوب و از منابع عالي انرژي براي واكنشهاي شيميايي هستند و در حال حاضر نيز به همين منظورها به كار ميروند.
در سلسله واكنشهاي ديگر، گليسرين، با اسيد چرب تركيب شد و چربيها را به وجود آورد. اين مواد نيز از مواد عالي انرژيزا هستند و از نظر سازندگي بهتر از پليساكاريدها هستند.
از مهمترين تركيبات جديد، پروتئينها بودند. پروتئينها از اسيدهايامينهاي كه به صورت پيچيدهاي به يكديگر اتصال دارند، ساخته شدهاند. ملكولهاي بيشماري از اسيدهايامينه (يكصد هزار ملكول يا بيشتر) ممكن است براي ساختن پروتئيني گرد همآيند. الگوي هندسي چنين مادهاي ممكن است بينهايت متغير باشد. حاصل آنكه نه تنها پروتئينها بزرگترين ملكولها را به وجود آوردند بلكه شامل متنوعترين ملكولها نيز بودند. پروتئينها به سبب تنوع و پيچيدگي فراواني كه دارند از مناسبترين مادهي ساختماني مادهي زنده نيز هستند.
فراواني پروتئينها از نظر ديگر، واجد اهميت فراوان بود، زيرا بعضي از پروتئينها توانستند واكنشهاي شيميايي ميان مولكولهاي ديگر را تسريع كنند. شيميدانها براي تسريع واكنشهاي شيميايي، روشهاي بسيار ميشناسند. مثلا" گرما يكي از عوامل تسريعكننده است. ولي بعضي از واكنشها بدون تاثير گرما و تنها با افزودن موادي به نام كاتاليزگر يا کاتاليزور تسريع ميشوند. بسياري از پروتئينها مانند كاتاليزگر عمل ميكنند. پروتئينهاي كاتاليزگر را آنزيم (دياستاز) مينامند. بنابراين با پيدايش پروتئينها، سرعت واكنشها در اقيانوسهاي اوليه زياد شد و از همان آغاز تا كنون «حيات تابع واكنشهايي شد كه توسط آنزيمها تسريع ميگردند.»
گروه ديگر ملكولهاي پيچيده، كه در تنوع و درجهي پيچيدگي دست كمي از پروتئينها نداشتند، ملكولهايي بودند كه از پيريميدينها و پورينها ساخته شده بودند. اين دو ماده با دو نوع ماده ديگر تركيب شدند: يكي از دو مادهي اخير يك قند 5 كربني، و مادهي ديگر فسفات بود. (فسفات از مواد كاني است كه در آن ايام و نيز در حال حاضر همواره در اقيانوسها موجود بوده و هست). حاصل آنكه دو نوع مادهي مركب بسيار پيچيده به وجود آمد:
يكي «پورين- قند- فسفات» و ديگري «پيريميدين- قند- فسفات»، هردوي، اين مواد را نوكلئوتيد ميگويند. صدها و هزارها ملكول نوكلئوتيد با هم تركيب شدند و ملكولهاي بينهايت پيچيدهي اسيدهاينوكلئيك را ساختند.
واكنشهاي شيميايي سومين مرحله پيدايش حيات را ميتوان چنين خلاصه كرد:
قند + قند پليساكاريد
اسيد چرب + گليسرين چربي
اسيدامينه + اسيدامينه پروتئين
(پورين، پيريميدين) + قند و فسفات نوكلئوتيد
نوكلئوتيد + نوكلئوتيد اسيدهاي نوكلئيك
مرحله چهارم پيدايش حيات
فرايندهاي تدريجي توليد تركيبات گوناگون شيميايي همچنان ادامه يافت و ملكولهايي از پليساكاريدها، چربيها، پروتئينها و اسيدهاي نوكلئيك به طرق گوناگون با هم تركيب شدند. از ميان ملكولهاي بسيار پيچيدهاي كه از اين واكنشها حاصل شد، نوكلئوپروتئينها بودند كه تركيباتي هستند از اسيدهاي نوكلئيك و پروتئينها، نوكلئوپروتئينها بزرگترين و پيچيدهترين ملكولهاي شناخته شده هستند.
توليد مثل
شواهد موجود نشان ميدهد كه نوكلئوپروتئينها، طي تاريخ تكامل خود، صاحب خواص بسيار مهمي شدند. مهمترين اين خواص عبارت از اين بود كه بعضي از ملكولهاي نوكلئوپروتئين ميتوانستند همانند خود را بسازند. به عبارت ديگر قدرت توليد مثل داشتند.
اينكه ملكول بتواند همانند خود را بسازد، امري خيالي و غيرعملي مينمايد و حال آنكه وقتي فرايند همانندسازي را با دقت مطالعه كنيم، مسئلهاي كاملا" عملي به نظر ميرسد و تجسسهاي كنوني انسانها پرده را از روي اين راز برداشتهاند.
براي ساختن همانند چيزي، ابتدا بايد اجزاي ساختماني آن چيز آماده شود، سپس آن اجزا را به صورتي با هم جور كنند كه نظير الگوي نخستين گردد. بنابراين اگر بايد ملكولي نوكلئوپروتئين ساخته شود، ابتدا وجود ملكولهاي قند و اسيدامينه و فسفات و پورين و پريميدين لازم ميآيد. اين اجزاي سازندهي نوكلئوپروتئين در اقيانوساوليه به وفور موجود بودند. بخشي از اين مواد، نخستين ملكولهاي نوكلئوپروتئين را به وجود آوردند و بقيه براي ساختن همانندهاي نخستين ملكولها به كار رفتند. بنابراين توليد ملكول نوكلئوپروتئين عبارت ميشود از مرتب شدن اجزاي موجود به صورت ملكول بزرگي كه همانند ملكول اصلي است.
نوكلئوپروتئينها ملكولهايي بزرگ و دراز و رشته ماننداند كه يكي از خواص آنها اين است كه هر بخش سازندهي مولكول، ميل تركيبي با بخش آزاد نظير خود، كه در محيط موجود است، دارد. حاصل آنكه اگر همهي اجزاي ساختماني يك ملكول نوكلئوپروتئين در حول آن موجود باشد، هر جزيي به جزء همانند خود در طول ملكول متصل ميشود و مجموع اجزاي متصل شده به ترتيبي قرار ميگيرند كه آن ترتيب در ملكول قبلي بوده است. بنابراين ساخته شدن يك ملكول جديد هنگامي پايان ميپذيرد كه اجزاي گردآمده به صورتي «صحيح» به هم متصل شوند.
ميليونها سال طول كشيد تا در نتيجهي تركيب قند و فسفات و پيريميدين و پورين، نوكلئوتيد به وجود آمد و سپس بر اثر تركيب نوكلئوتيدها اسيدهاي نوكلئيك ساخته شدند. و در نتيجه تركيب اسيدهايامينه، پروتئينها پيدا شدند و سرانجام بر اثر تركيب پروتئينها و اسيدهاي نوكلئيك، نوكلئوپروتئينها ظاهر گشتند. هنگامي كه نخستين ملكولهاي نوكلئوپروتئين ساخته شدند، به عنوان الگو در توليد ملكولهاي ديگر، ولي سريعتر، به كار رفتند. هر ملكول نوكلئوپروتئين كه در آغاز با كندي بسيار پيدايش مييافت، براي به وجود آمدن مولكولهاي نو در حكم «دستور تهيه» بود. به كمك اين دستور تهيه قندها و اسيدهاي امينه و پورينها و پيريميدينها و اسيدهاي فسفريك و غيره به وضعي مناسب به يكديگر متصل شدند و يكجا و به طور مستقيم ملكولهاي نو ساختند.
از آن پس معني درست توليد مثل چنين شد: «گرد آمدن سريع مواد سادهي خام، برطبق الگويي از مدل قبلي، براي به وجود آوردن همانند آن» در امر توليد مثل موجودات زنده، خود الگوي قبلي، كار جمعآوري و مرتب ساختن اجزاي ساختماني همانند خود را به عهده دارد. الگوي حاصل نيز به نوبه خود الگويي براي ساخته شدن مدل نو ميشود. با اين روش بود كه جانشينان نوكلئوپروتئينهاي اوليه، يكي پس از ديگري، از آغاز پيدايش تا كنون، به وضعي مداوم به دنبال هم ساخته شدند.
تا آنجا كه اطلاع داريم نوكلئوپروتئينها نخستين و تنها ملكولهايي بودند كه ميتوانستند همانند خود را بسازند و اكنون نيز چنين هستند. اين خاصيت مهم نوكلئوپروتئينها بستگي كامل به سازمان داخلي و پيچيدگي اتمي مولكولهاي آنها دارد. هر وقت كه تعداد و انواع معيني از اتمها به صورت درستي گردهم آيند، خاصيت توليد خواهند يافت. اين فرايند هيچگاه نبايد اسرار آميز و عجيبتر از خواص تركيبي ساير اتمها به نظر آيد زيرا مثلا" اتمهايي هستند كه با هم تركيب ميشوند و اسيدي به وجود ميآورند و اين اسيد ميتواند فولاد را سوراخ كند. حاصل آنكه توليد مثل خاصيتي چون خواص ديگر موادي است كه از اتمها تركيب يافتهاند و حيات جز بسط چنين خاصيتي چيز ديگري نيست.
تغذيه
يكي از نيازمنديهاي توليد مثل فراهم بودن مواد اوليه ساختماني نوكلئوپروتئينها بوده و در حال حاضر نيز هست. بنابراين مواد بيشمار آلي و كاني موجود در اقيانوساوليه در حكم مواد خوراكي محسوب ميشدند. پس به وجود آمدن نخستين ملكول نوكلئوپروتئين نه تنها موجب فرايند توليد مثل بوده بلكه فرايند تغذيه را هم به ميان كشيده است. مواد آلي خوراكي يا غذاها، چون قندها و اسيدهايامينه و پورينها و پيريميدينها و غيره، همراه مواد خوراكي كافي چون فسفاتها و آب بودند كه فرايند توليد مثل را امري ممكن ساختهاند.
به تدريج در نتيجهي توليدمثل، مواد خوراكي بيشتري، به صورت نوكلئوپروتئين در ميآمدند، و اين ملكولها همانند خود را ميساختند و تعداد آنها روزافزون ميشد. شك نيست كه سرعت تبديل مواد خوراكي به نوكلئوپروتئين از همان آغاز، بيش از سرعت ساخته شدن ملكولهاي نو مواد خوراكي براساس تركيب شدن متان و آمونياك و آب بوده است.
عامل ديگري نيز وجود داشت كه سبب كاهش مواد خوراكي آزاد و مورد نياز ساخته شدن مولكولهاي نو نوكلئوپروتئينها ميشد. به درستي نميدانيم كه چگونه و چه وقت اين عامل دستاندر كار شد ولي اوضاع فيزيكي روي زمين سرانجام به نحوي تغيير يافت كه اندوخته تازه قند و اسيدامينه و ساير غذاها فراهم نميگشت. شايد تخليهي الكتريكي اتمسفر به درجهاي كم شده بود كه متان و آب و آمونياك به مقدار قابل ساخته نميشدند، شايد به سبب روي دادن تغييرات ديگري در اتمسفر زمين، انرژي اشعهي خورشيد با شدت و مقادير قبلي به سطح زمين نميرسيد. تعدادي از اين قبيل تغييرات فيزيكي، كافي بود كه ساخته شدن مواد غذايي را متوقف سازد و حال آنكه غذاي موجود در اقيانوسها به وسيلهي نوكلئوپروتئينهاي روزافزون در شرف اتمام بود. آشكار است كه با پيدايش نوكلئوپروتئينهاي توليدمثلكننده، دير يا زود، همهي ذخاير ملكولهاي آزاد اقيانوس از ميان ميرفت و به صورتي در ميآمد كه در حال حاضر هست. مسئله كاهش روزافزون اندوختهي غذايي سبب پيش آمدن وضع جديدي شد و آن مسئله تنازع بقا بود. از آنجا كه تنها ملكولهاي نوكلئوپروتئين ميتوانستند، ملكولهاي آزاد غذايي را از اقيانوس بگيرند، پس در به دست آوردن غذا شروع كردند به تنازع. در چنين اوضاعي، خاصيت ديگري در نوكلئوپروتئينها به ظهور پيوست كه اهميتش كمتر از توليد مثل نبود و از اين گذشته روز به روز مهمتر شد.
تكامل
مولكول نوكلئوپروتئين سازماني پايدار دارد. يعني برخلاف ساير انواع مولكولها، به آساني تحت اثر عوامل فيزيكي و شيميايي از هم پاشيده نميشود. ولي در عين ثباتي كه دارد تحت تاثير شرايط درونی و محيطی دستخوش بعضي از تغييرات میشود. وقتي كه چنين تغييري به ملكولي دست داد، ملكول تغيير يافته، ثبات خود را در وضع جديد همچنان حفظ ميكند و آن را عينا" به ملكولهاي بعدي انتقال ميدهد. اينگونه تغييرات ارثي را جهش يا موتاسيون (Mutation) مينامند. جهشها ممكن است تغييراتي جزيي يا نسبتا" بزرگ در نوكلئوپروتئينها به وجود آورند.
بنابراين اگر جهشهايي در نوكلئوپروتئيني نو به وجود آيد (بدون شك اينگونه جهشها صورت گرفتهاند)، آن ملكول منفرد خواهد توانست تعداد زيادي مولكولهاي همانند خود توليد كند كه سازمان داخلي آنها با سازمان ديگر نوكلئوپروتينها تفاوت دارد. بعضي از اين جهشها ممكن است برحسب شرايط مساعد حال ملكول باشد. مثلا" جهشي كه نوكلئوپروتئين را قادر سازد از ملكولهاي غذايي كه قبلا" نميتوانسته است مورد استفاده قرار دهد، استفاده كند، يا جهشي كه نوكلئوپروتئينهايي را قادر سازد كه بتوانند گردهم آيند و تودهي ملكولي به وجود آورند. از آنجا كه تعداد ملكولهاي فعال در هر تودهي ملكولي بسيار است و احتمالا" هر ملكولي ميتواند بيش از ايامي كه منفردا" ميزيسته، غذا به دست آورد، ممكن است نخستين پديدهي همكاري ميان مولكولها بدين روش آغاز شده باشد.
احتمال دارد كه در نتيجه وقوع اينگونه شرايطهاي مساعد، گروه مخصوصي از نوكلئوپروتئينها به وجود آمده باشند كه بهتر از اقسام ديگر در تنازع بقا، به دست آوردن غذا، توفيق يافته باشند. در اين صورت گروه نو قاعدتا" سريعتر توليد مثل كرده و اخلاف بيشتري توليد ميكنند و حال آنكه اقسام قبلي، كه حتا از به دست آوردن غذايي كه روز به روز كم ميشد، عاجز بودند، قدرت توليد مثل نداشتند. حاصل اين جريان به تكامل (Evolution) نوكلئوپروتئينها انجاميد.
اختصاصات نوكلئوپروتئين بدون تغيير به جانشينان ميرسد تا وقتي كه جهشي حاصل شود. جهش به نوبه خود به اخلاف تغيير يافته، انتقال مييابد.
حاصل آنكه :
1- گروههاي جديد نوكلئوپروتئين ظاهر شدند.
2- تنازع بقا مؤثري ميان انواع آنها به وقوع پيوست و گروههايي توانستند بهتر از ديگران توليدمثل كنند.
3- انتقال خواص مفيد، از طريق وراثت، سبب بقاي عدهي زيادي از نوكلئوپروتئينهاي نو شد.
4- نوكلئوپروتئينهايي كه در به دست آوردن غذا توفيق نيافتند سرانجام نابود شدند.
ترديدي نيست كه با چنين تكاملي نسلهاي گوناگوني از نوكلئوپروتئينها به وجود آمدند و عوامل تنازعبقا، همكاري، جهش، توليدمثل، وراثت و بقاياصلح تكامل را همچنان پيش بردند.
چهارمين مرحله پيدايش حيات را ميتوان چنين خلاصه كرد:
پلي ساكاريدها، چربيها، پروتئينها، اسيدهاي نوكلئيك
ملكولهاي درشت بخصوص نوكلئوپروتئينها، تغذيه، توليدمثل، جهش، وراثت، تكامل
انواع گوناگون نوكلئوپروتئينها و تودههاي نوكلئوپروتئيني
در نتيجه رشد و تنوع نوكلئوپروتئينها، حيات به مرحلهاي حد واسط ميان موجودات زنده و غيرزنده رسيد. گرچه بعضي از نوكلئوپروتئينها، صاحب بعضي از خواص موجودات زنده بودند ولي موجودات زندهي حقيقي هنوز به عرصه نرسيده بودند. در پنجمين مرحله پيدايش حيات بود كه جانداران حقيقي به وجود آمدند.
ادامه دارد
پيدايش حيات، ظهور و تکامل انسان(7)
مرحله هفتم پيدايش حيات
بيشك، جانشينان مستقيم نخستين گياهان سبز و نخستين جانوران اكنون نيز در روي زمين موجودند: جلبك از نخستين گياهان سبز منشأ گرفتهاند و جانوران تك سلولي (آغازيان) از نخستين جانوران. اين دو گروه جديد هنوز هم تكسلولي هستند ولي جانداراني كه موجد اين دو دسته بودند، گياهان و جانوران پرسلولي جديد را نيز به عرصه رساندند.
انقلابي كه اكسيژن برپا كرد
در جريان اين انقلاب، فتوسنتز رو به فزوني گذاشت و تغييرات عمده در اوضاع فيزيكي زمين حادث كرد. يكي از محصولات فتوسنتز اكسيژن است كه حالت بسيار فعالي دارد، يعني به سهولت با ساير مواد تركيب ميشود. از روزي كه اتمهاي آزاد اكسيژن به صورت مواد مركب درآمدند، تا زماني كه فتوسنتز ابداع شد، اكسيژني در اتمسفر موجود نبود. اكسيژنهايي كه با وقوع فتوسنتز حاصل ميشدند، تدريجا" مقادير زياد اكسيژن از گياهان آبي وارد اقيانوس شد و از آنجا به اتمسفر آمد. بنا به گفتهي اوپارين امروزه ثابت شده است که قسمت اعظم اکسيژن مولکولي جو منشاء حياتي دارد و بعد از پيدايش حيات پديد آمده است. اين گاز يعني اکسيژن با هر مادهاي كه در مجاورتش بود و امكان تركيب شدن داشت، تركيب شد و انقلاب عظيمي را در سطح زمين پايه گذاري كرد.
احتمال دارد كه اكسيژن با متان، كربن دياكسيد ساخته باشد:
O2H 2+ 2CO 2O 2 + 4CH
و نيز با آمونياك توليد نيتروژن كرده باشد:
O2H 6+ 2N 2 2O 3 + 3HN4
در نتيجهي اين واكنشها اتمسفر قديمي سرانجام به اتمسفر كنوني كه نه متان دارد نه آمونياك، تبديل شد و در عوض صاحب بخارآب، كربندياكسيد، نيتروژن مولكولي و مقدار زيادي اكسيژن ملكولي آزاد، شد.
مولكولهاي اكسيژن، در ارتفاعات زياد، تحت اثر اشعهي پرانرژي آفتاب، با هم تركيب شدند و لايهاي از اوزون (3O)به وجود آوردند. اين لايه كه در چند كيلومتري بالاي اتمسفر به وجود آمد، سپري بود كه بهتر از كربندياكسيد نفوذ اشعهي پرانرژي آفتاب را مانع ميگشت. در نتيجه، موجودات زندهاي كه بعد از ساخته شدن سپر اوزوني به وجود آمدند، در محيطي زندگي كردند كه كمابيش عاري از اشعهي پرانرژي خورشيد بود و به همين دليل است كه گياهان و جانوران عالي با تحمل چنين اشعهاي سازش ندارند و تحت اثر مقادير كم آنها ميميرند. برعكس نخستين ويروسها و نخستين باكتريها و سلولهاي هستهدار، هنگامي پيدايش يافتند كه هنوز اوزون كافي در اتمسفر موجود نبود. از اينرو كمابيش به تحمل آن سازش يافته بودند. منسوبان كنوني آنها، تحمل اشعهي پرانرژي را از آنها به ارث بردند و آن مقدار اشعه ايكس يا انرژيهاي مشابه را ميتوانند تحمل كنند كه براي كشتن صد انسان كفايت ميكند.
اكسيژن آزاد روي قشر جامد زمين اثر كرد و فلزات و كانيهاي خالص را به صورت اكسيدها در آورد. بيشتر سطح خشكيها اكنون از اين اكسيدها، يعني سنگها و كانيهاي فلزي، ساخته شده است. شمارهي كمي از فلزات، نظير طلا، در برابر اكسيژن مقاومت كردند ولي ساير فلزات قادر به چنين كاري نبودند. اگر امروز بخواهيم مثلا" آهن يا آلومينيوم خالص به دست آوريم بايد به روشهاي مخصوصي يا در نتيجه ذوب كردن سنگهاي معدن، پيوند اكسيژن آنها را پاره كنيم.
اكسيژن آزاد سرانجام فرايند تنفس را، كه در استفاده از انرژي شيميايي مؤثرتر از تخمير است، به ميان كشيد. انرژي كه از اكسيدشدن مقدار معيني غذا حاصل ميشود بسيار زيادتر از انرژي حاصل از تخمير همان مقدار غذا است. وقتي كه اكسيژن آزاد زياد شد جانداران پيشرفتهتر، وسيلهاي براي استفاده از آن گاز ابداع كردند. بدين طريق بود كه تنفس آغاز گرديد و به زودي روش عادي استخراج انرژي غذاها شد.
با وجود اين، تخمير در همهي موجودات زنده صورت ميگيرد. مثلا" بعضي از باكتريها هنوز تنها به روش تخمير زندگي ميكنند و گمان ميرود كه اجداد آنها پيش از ابداع فرايند تنفس وجود داشتهاند. موجوداتي كه در طي انقلاب اكسيژن و نيز بعد از آن پيدا شدند. قدرت تخمير را به ارث برده بودند ولي تنفس روش اصلي توليد انرژي در آنها بود و تخمير وظيفهاي فرعي داشت. نتيجه اين شد كه بيشتر گياهان و جانوران صاحب تنفس هوازي شدند ولي هنگامي كه اكسيژن در دسترس نداشته باشند ممكن است تخمير صورت دهند.
ناگفته نماند كه تاثير فعاليت نخستين موجودات زنده، تغيير كلي در اوضاع فيزيكي زمين و نيز در خواص حياتي خود آنها را سبب شد. و از آن پس همواره، اوضاع فيزيكي زمين سبب پيدايش و تكامل حيات شد و نيز جهان جانداران در تغيير اوضاع فيزيكي زمين مؤثر افتاد.
از ميان هفت مرحله غيرآسماني پيدايش حيات، هيچ يك را نميتوان "آغاز حيات" به حساب آورد. سلول محصول هفت مرحله است و ما تنها اين محصول را زنده ميشناسيم و حال آنكه نخستين نوكلئوپروتئين نيز بعضي اختصاصات حياتي داشته است. نوكلئوپروتئين نيز به نوبه خود آغاز كار نبوده بلكه خود از مولكولهاي سادهتر ساخته شده بوده است. به عبارت ديگر آغاز حيات را بايد در اتمهاي آزاد اوليه جستجو كرد، و پيدايش حيات قدم به قدم صورت گرفته و در هر قدمي خاصيت تازهاي ظاهر گشته و هر يك از هفت مرحله به منزلهي پلي بوده كه ميان انقلابهاي شيميايي حاصل زده شده بوده است و هر مرحله با مرحله قبلي و مرحله بعدي خود ارتباطي مستقيم و پيوسته داشته است.
بنابراين حيات، به خلاف آن چه غالبا" تصور ميشود، به يك باره و خلقالساعه پيدايش نيافته، بلكه تدريجا" تكامل حاصل كرده است و اين يكي از بهترين نمونههايي است كه نشان ميدهد چگونه از آغازي ناچيز، انجامي عظيم و عجيب بر ميآيد. مسئلهي تكامل از نشانهاي بارز حيات شد و در حال حاضر حيات هم چنان در حال پيدايش و شكل گرفتن است و هيچگاه "پايان نمي پذيرد" مگر آنكه آخرين جرقهي آن خاموش شود. منظور از آخرين جرقهي آن خاموش شود اين است كه حيات در اثر عواملي مانند انفجارات بمبهاياتمي و هيدروژني توسط انسان تحت حاكميت سرمايه و يا برخورد سياركي و يا شهاب سنگ غولپيكري به زمين، از بين برود.
هفت مرحله پيدايش حيات را ميتوان بدين صورت خلاصه كرد:
مرحله يکم: به وجود آمدن آب، آمونياك، متان.
1- قند ساده
2- گليسرين
مرحله دوم: تبديل آب و آمونياك و متان به 3- اسيدهاي چرب
4- اسيدهاي امينه
5- پورين و پيريميدين
1- قند ساده + قند ساده پليساكاريد
2- اسيد چرب + گليسرين چربي
مرحله سوم: 3- اسيد امينه + اسيد امينه پروتئين
4- پيريميدين يا پورين + قند + فسفات نوكلئوتيد
5- نوكلئوتيد + نوكلئوتيد اسيد نوكلئيك
1- توليدمثل
مرحله چهارم: اسيدهاي نوكلئيك + پروتئين نوكلئوپروتئين 3- تغذيه
مرحله پنجم: 1- تركيب كردن مواد
2- رشد
نوكلئوپروتئين + قشري از مواد آلي و ويروس مانند، 3- تقسيم
سلول اوليه 4- تكامل
5- كنترل امور داخلي
6- تخمير 2CO
1- جانوران
مرحله ششم: ويروس مانند، سلول اوليه: 1- انگل 2- ساپروفيتها
3- كموسنتزكنندهها
2- كلروفيل فتوسنتزكنندهها (قند + 2O O2H + 2CO) گياهان
1- اكسيژن + متان 2CO
2- اكسيژن + آمونياك N2
مرحله هفتم: انقلاب اكسيژن: 3- اكسيژن + اكسيژن اوزون 3O
4- اكسيژن + فلزات معادن فلزات
5- اكسيژن + موجودات تنفس
ادامه دارد
اقتصاد سياسي به زبان ساده(62)
درآمد ملي يعني چه؟
مجموع ارزشهاي توليد شده هر کشوري در يک دوره يک ماهه و يا يک ساله را درآمد ملي ميگويند.
با رشد سرمايهداري وضعيت طبقهي کارگر به طور نسبي و مطلق وخيم تر ميشود. هرچه ثروت جامعه افزايش مي يابد، سهم طبقهي کارگر از درآمد ملي کمتر شده و از سوي ديگر سهم طبقهي سرمايهدار بيشتر ميشود. به عبارت دقيق تر هرچه سهم کارگران از درآمد ملي کاهش يابد، سهم سرمايهداران بيشتر ميشود. مثلا" هم اکنون در کشورهاي سرمايهداري، يک تا دو درصد از جمعيت جامعه را طبقه صاحب سرمايه تشکيل ميدهند که بيش از 80 درصد ثروت اجتماعي را در اختيار دارند. اخيرا" (ژانويه 2015) نيز اعلام شد که تا يک سال ديگر کل ثروت يک تا دو درصد صاحبان سرمايه در جهان، برابر با کل ثروت افراد تشکيل دهندهي جامعه جهاني است.
گردش دايرهوار سرمايه
در گردش دايرهوار سرمايه، ابتدا سرمايه به صورت پول ظاهر و نمايان ميشود. سپس با آن پول کالاهاي سرمايهاي (زمين و خط توليد کارخانه)، موادخام و نيروي کار خريداري و با هم ترکيب شده و کالاي جديدي توليد ميشود که براي سرمايهدار داراي ارزشاضافي است.
سرمايهدار از فروش اين کالا دوباره پول به دست ميآورد. اما اين پول ديگر به اندازه پول اوليه نيست، بلکه بزرگتر و بيشتر است.
بنابراين ميبينيم که سرمايه در جريان گردش خود، از چند مرحله ميگذرد و به شکلهاي مختلف در ميآيد. اين مراحل به طور مختصر و ساده توضيح ميدهيم:
مرحلهي يکم: در مرحلهي نخست سرمايه به شکل و به صورت پول نمايان ميشود، يعني سرمايهي پولي. سرمايهدار با اين پول وسايلتوليد (وسايلکار + موضوعکار) و نيرويکار که همگي کالا هستند را خريداري مي کند.
يعني سرمايهدار، سرمايهي پولي را به سرمايهي مولد (سرمايه توليدکننده) تبديل ميکند. يعني:
پول سرمايهيپولي کالا (وسايل، موضوع، نيرويکار) سرمايهي مولد
مرحلهي دوم: در مرحلهي دوم که مرحلهي توليد نام دارد، نيرويکار با وسايلتوليد ترکيب ميشود. يعني با نيرويکار کارگران کالاهاي جديدي به وجود ميآيد که داراي ارزشاضافي است. در اين مرحله، سرمايهدار، سرمايهي مولد را به سرمايهي کالايي (کالا شده) تبديل مينمايد. يعني:
کالاي قبلي در جريان توليد تبديل ميشود به کالاي جديد
سرمايهي مولد در جريان توليد تبديل ميشود به سرمايهي کالا شده
مرحلهي سوم: در سومين مرحله، که مرحلهي گردش کالاست، سرمايهدار کالاهاي جديد را ميفروشد و از اين طريق سرمايهي کالايي را به سرمايهي پولي تبديل ميکند. کالاي جديد به پول جديد تبديل مي شود. يعني:
سرمايهاي که کالا شده تبديل ميشود به سرمايهي پولي.
بنابراين سرمايهي صنعتي به سه شکل 1.سرمايهي پولي 2.سرمايهي مولد (سرمايهي توليدکننده)3.سرمايهي کالايي (سرمايه کالا شده) ظاهر و نمايان ميگردد و با فروش کالاهاي مرحلهي سوم، دوباره به نقطه اول خود باز ميگردد. اما اين بار با جيب پر بيشتر، يعني سرمايهي پولي ثانويه بيشتر از سرمايهي اوليه است.
و در کاپيتال جلد دوم آمده است:
"دورپيمايي سرمايهي پولي
حرکت دوراني سرمايه در سه مرحله رخ ميدهد که بنا به شرح مجلّد يکم، رشتههاي زير را تشکيل ميدهد:
مرحلهي يکم: سرمايهدار در بازارهاي کالا و کار به عنوان خريدار ظاهر ميشود؛ پولش به کالا تبديل ميشود يا عمل گردش M-C را انجام ميدهد.
مرحلهي دوم: مصرف مولّد کالاهاي خريداري شده توسط سرمايهدار. او به عنوان توليدکنندهي سرمايهدار کالاها عمل ميکند؛ سرمايهاش فرآيند توليد را از سر ميگذراند.
نتيجه کالايي است با ارزشي بيشتر از عناصر توليدش.
مرحلهي سوم: سرمايهدار در مقام فروشنده به بازار بازميگردد؛ کالايش به پول تبديل ميشود يا عمل گردش C-M را از سر ميگذراند.
[به اين ترتيب، فرمول دورپيمايي سرمايهي پولي عبارتست از:M-C…P…C′-M′ که در آن نقطهها نشانگرِ قطع فرايند گردش، و C′ و M′نشانهي افزايش C و M توسط ارزش اضافي هستند]1"
سود سرمايهداران صنعتي:
مخارج توليد براي سرمايهداران
ارزش هر کالايي که در کارخانه توليد ميشود، از سه جزء تشکيل مييابد:
1- ارزش سرمايه ثابت؛ يعني بخشي از ارزش ماشينها و ساختمان، ارزش موادخام و مواد سوختي و غيره که در کالا نهفته است.
2- ارزش سرمايه متغير؛ يعني مزدي که کارگران در ازاي انجام کارلازم ميگيرند.
3- ارزشاضافي؛ که از کاراضافي کارگران حاصل ميشود.
اما سرمايهدار فقط دو جزء اول و دوم را پرداخته است. يعني در واقع مخارج توليد براي او کمتر از ارزش کالاي توليدي، تمام شده است. يعني:
سرمايه متغير + سرمايه ثابت = هزينه توليد کالا براي سرمايهدار
اما چيزي که سرمايهدار به دست ميآورد:
ارزشاضافي + سرمايه متغير + سرمايه ثابت = ارزش کالا براي سرمايهدار
وقتي سرمايهدار کالاي توليد شده را به بازار عرضه ميکند، آن را به قيمتي که براي خودش تمام شده، نميفروشد، بلکه کالا را بنا به ارزش واقعي يا قيمت واقعي آن به فروش ميرساند.
حال اگر هزينه توليد کالا براي سرمايهدار را از ارزش واقعي کالا کم کنيم، آنچه باقي ميماند، ارزشاضافي است که آن را سرمايهدار تصاحب ميکند. يعني:
هزينه توليد کالا براي سرمايهدار- ارزش کالا يا هزينه واقعي کالا= ارزشاضافي
نرخ سود ميانگين يا متوسط
قبلا" نوشتيم هرچه رشد نظام سرمايهداري بيشتر شود و وسايلتوليد از نظر تکنيکي پيشرفتهتر گردند، ترکيب ارگانيک سرمايه بالاتر ميرود و نيرويکار کمتري جذب ميکند.
مثلا" فرض کنيم سرمايهي ثابت فرد سرمايهداري که داراي ماشينهاي توليد مجهز و پيشرفتهي اتومبيل سازي است، 9000 ميليون تومان و سرمايهي متغيرش 1000 ميليون تومان باشد؛ حال اگر سرمايهدار دو برابر مزدي که به کارگران ميدهد از آنها کار بکشد، (يعني کارلازم و کاراضافي کارگران مساوي باشد، نرخ استثمار 100% است.)، ارزشاضافياي که عايد سرمايهدار ميشود، برابر با 1000 ميليون تومان خواهد بود؛ و نرخ سود او ميشود:
ارزشاضافي
100 × ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ = نرخ سود
سرمايهي متغير + سرمايهي ثابت
100000 1000
10% =ــــــــــــــ=100× ـــــــــــــــــــــــ = نرخ سود
10000 1000 + 9000
حال اگر سرمايهدار ديگري را در نظر بگيريم که داراي ماشينهاي توليدي پارچهبافي و ارزانتر باشد، در نتيجه سرمايهي ثابت سرمايهدار پارچهباف از سرمايه ثابت سرمايهدار اتومبيلساز، کمتر خواهد بود.
اگر سرمايهي ثابت سرمايهدار پارچهباف، 800 ميليون تومان و سرمايهي متغير 200 ميليون تومان باشد و اين سرمايهدار نيز دو برابر مزدي که به کارگران ميدهد از آنها کار بکشد، ارزشاضافي 200 ميليون تومان و در نتيجه نرخ سود او 20% خواهد شد:
ارزشاضافي
100 × ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ = نرخ سود
سرمايهي متغير + سرمايهي ثابت
20000 200
20% =ــــــــــــــ=100× ـــــــــــــــــــــــ = نرخ سود
1000 200 + 800
ميبينيم که سرمايهدار کارخانه اتومبيلسازي ده درصد کمتر از سرمايهدار کارخانهي پارچهبافي سود به دست آورده است. به عبارت ديگر اين مفهوم را ميرساند که هرچه تکنيک کارخانه پيشرفته باشد ضمن اين که سرمايهي متغير کمتر ميشود، سود او کاهش نمييابد، اما نرخ سود او کاهش مييابد. يعني سودش نسبت به پولي که سرمايهگذاري کرده است، کاهش مييابد. حالا اين چه اثر اجتماعي بر جا ميگذارد؟
قيمت توليد چيست؟
قيمت توليد با هزينهي توليد فرق دارد. هزينهي توليد براي هر کالايي برابر است با مجموع سرمايهي ثابت به اضافهي سرمايهي متغير. يعني:
سرمايهي متغير + سرمايهي ثابت = هزينهي توليد کالا
حال اگر نرخ سود را با هزينهي توليد جمع ببنديم، قيمت توليد آن کالا به دست ميآيد. بنابراين قيمت توليد برابر است با:
نرخ سود + سرمايهي متغير+ سرمايهي ثابت = قيمت توليد کالا
کارل مارکس مينويسد:
"بهاي جاري يک کالا هميشه يا بالاتر يا پايينتر از هزينهي توليد آن است1."
گرايش نزولي نرخ سود
نرخ سود سرمايهدارها هميشه به سوي تنزل يعني پايين آمدن و کم شدن گرايش دارد.
قبلا" نوشتيم که کل سرمايهي يک سرمايهدار برابر است با مجموع سرمايهي ثابت و سرمايهي متغير. يعني:
سرمايهي متغير + سرمايه ثابت = کل سرمايه
و نيز نوشتيم که نرخ سود از تقسيم ارزشاضافي بر کل سرمايه به دست ميآيد:
ارزشاضافي
100 * ــــــــــــــــــــــــــــــ = نرخ سود
سرمايهي متغير + سرمايهي ثابت
يا:
ارزشاضافي
100 * ــــــــــــ = نرخ سود
کل سرمايه
رقابت در بين سرمايهدارها براي به دست آوردن سود بيشتر، همانند يک نيروي ذاتي و دروني اين نظام عمل ميکند. بنابراين هرچه سرمايه بيشتر رشد مي کند، آنها به منظور عقب نماندن از رقبا، مجبور هستند که ماشينهاي توليد و تاسيسات خود را مدرن، بزرگتر و به روزتر نمايند و در واقع مقدار سرمايهي ثابت آنها افزايش مييابد. اما به همان اندازه، سرمايهي متغير که به حقوق و دستمزد کارگران اختصاص دارد، افزايش نمييابد و حتا ممکن است به دليل به روز شدن ماشينهاي توليد، به کارگران کمتري نياز داشته باشد.
در نتيجه با توجه به فرمول نرخ سود که در بالا بيان نموديم، مقدار عددي کل سرمايه که در مخرج کسر وجود دارد افزايش مييابد. و از طرف ديگر ميدانيم که هرچه مخرج يک کسر بزرگتر باشد، آن کسر کوچکتر ميشود؛ به عنوان مثال در کسرهاي ½ و ¼ ، مخرج کسر¼ بزرگتر است، اما کسر ¼ از کسر ½ کوچکتر است.
هرچه کل سرمايه بيشتر باشد، نرخ سود کمتر خواهد شد.
مثلا" فرض ميکنيم که کل سرمايهي يک سرمايهدار، برابر با 500 ميليون تومان باشد؛ که 400 ميليون تومان آن سرمايهي ثابت و 100 ميليون تومان آن نيز سرمايه متغير را تشکيل دهد، اگر کارگران دو برابر مزدي که ميگيرند کار انجام دهند (يعني نرخ ارزشاضافي100% باشد.) ارزشاضافياي که عايد سرمايهدار ميشود برابر با 100 ميليون تومان خواهد بود. در نتيجه نرخ سود او برابر خواهد شد با 20% يعني:
ارزشاضافي
100 × ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ = نرخ سود
سرمايهي متغير + سرمايهي ثابت
100 100
20% = 100 * ـــــــــــــ =100 ×ــــــــــــــــــ = نرخ سود
500 100 + 400
حالا فرض ميکنيم که از اين 100 ميليون تومان سود، سرمايهدار 5 ميليون تومان از ارزشاضافي را براي مصرف شخصي خود و خانوادهاش برداشت ميکند و 10 ميليون تومان از ارزشاضافي را به سرمايه متغير و بقيه را که 85 ميليون تومان است را به سرمايه ثابت اضافه ميکند. (انباشت سرمايه) در چنين صورتي خواهيم داشت:
5 ميليون تومان براي مصرف شخصي: 95 = 5 – 100
10 ميليون تومان هم به سرمايه متغير: 85 = 10 – 95
که در نتيجه؛
سرمايه متغير برابر ميشود با: 110 = 10 + 100
يعني 100 ميليون تومان سرمايه متغير قبلي با 10 ميليون تومان اضافه شده در اين مرحله براي دستمزدها که جمعا" ميشود 110 ميليون تومان.
و 85 ميليون تومان باقيمانده از ارزشاضافي را به سرمايه ثابت قبلي ميافزايد يعني:
سرمايه ثابت برابر است با: 485 = 85 + 400
اکنون در اين مرحله سرمايه متغير 110 ميليون تومان است، اگر کارگران دو برابر مزدي که ميگيرند کار کنند، يعني نرخ استثمار 100% باشد، ارزشاضافي به دست آمده برابر با 110 ميليون تومان خواهد شد، و در نتيجه نرخ سود ميشود:
ارزشاضافي
100 × ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ = نرخ سود
سرمايهي متغير + سرمايهي ثابت
110 110
18/48%=100 * ـــــــــــــ =100 ×ــــــــــــــــــ = نرخ سود
595 110 + 485
بنابراين ميبينيم که چگونه نرخ سود از 20% به 18/48% تنزل کرد.
آيا سرمايهدار ميتواند جلوي تنزل نرخ سود را بگيرد؟
سرمايهدار نميتواند جلوي پايين آمدن نرخ سود را بگيرد، اما ميتواند تا حدودي با اعمالي که به کار ميبرد آن را خفيفتر کند. مواردي که سرمايهدار تنزل نرخ سود را خفيف ميکند عبارتند از:
1- يکي از راههايي تخفيف تنزل نرخ سود، که سرمايهدارها بلافاصله به سراغ آن ميروند، اين است که درجهي شدتکار را افزايش ميدهند. به عبارت ديگر درجه استثمار کارگران را شديدتر ميکنند و از کارگران تا آنجايي که ميتوانند کار ميکشند.
2- اخراج گسترده کارگران در دستور کار سرمايهدارها قرار ميگيرد، بهطوري که کار کارگران اخراجي به کار کارگران اخراج نشده و بدون دريافت مزد تحميل ميشود.
3- چون لشکر ذخيرهي نيرويکار افزايش مييابد، سرمايهدارها از فرصت استفاده کرده و دستمزدها را کاهش ميدهند.
4- صرفهجوييکردن در سرمايه ثابت از طريق کم کردن مخارج مربوط به بهداشت، سرويس حمل و نقل کارگران، کاهش وسايل رفاهي زندگي کارگران مانند سلفسرويس و غيره.
اثر اجتماعي کاهش نرخ سود سبب شديدتر شدن تضاد بين کارگران و سرمايهداران به علت عوامل فوق ميشود.
سير نزولي نرخ سود، همچنين تضاد بين سرمايهداران را نيز شديد ميکند؛ زيرا سرمايهداران براي وارد کردن سرمايههاي خود در صنايعي که نرخ سود بيشتري دارند، دست به رقابت شديد برعليه همديگر ميزنند. اين عمل آنها نه تنها در سطح کشوري بلکه در سطح جهاني به طور گستردهاي رخ ميدهد.
وجود درگيريهاي سياسي کنوني (2014) بين روسيه از يک طرف و کشورهاي اروپايي و آمريکا از طرف ديگر، ريشه در تصاحب بازارهاي مناسب جهت صدور سرمايه و کالاهاي خود دارد.
و نيز خبر داريم که هم اکنون شرکتهاي اروپايي در رقابت با يکديگر، هر کدام به طور مستقل و به سرعت، مباشران خود را به تهران فرستادهاند. طوري که براي مثال شرکتهاي ايتاليايي، فرانسوي و آلماني براي در اختيار گرفتن بازار مصرفي ايران از يکديگر سبقت ميگيرند.
و بالاخره سرمايهداران براي به دست آوردن نرخ سود بيشتر، سرمايه خود را به کشورهاي عقب نگهداشته شده (از نظر اقتصادي و فرهنگي) مانند بنگلادش، کامبوج، ميانمار، اندونزي و غيره، صادر ميکنند؛ زيرا در آنجا دستمزد کارگران فوقالعاده پايين است. طوري که هماکنون (2014) دستمزد کارگران بنگلادش و کامبوج 75 يورو در ماه است در حالي که کمترين مزد در اروپا، بيست برابر اين مقدار يعني حداقل 1500 يورو در ماه است.
صدور سرمايه نتيجهي پايين آمدن نرخ سود در يک کشور يا در يک قاره است. سرمايه در به در بر روي کرهي زمين به دنبال سود است. در کشورهاي آسيايي و چين نرخ سود بالاتر است.
سرمايهداران به دو طريق سرمايه صادر ميکنند: يکي سرمايهي مالي يا بانکي خود را با بهره بالا به کشورهاي ديگر قرض ميدهند و از پولشان پول در ميآورند و مردم کشور قرضگيرنده تحت فشار رياضت اقتصادي قرار ميدهند، مانند يونان. طريقهي دوم انتقال خط توليد کارخانههاي خود به کشورهايي است که نيرويکار و مواد اوليه ارزان دارند، مانند وجود شرکت آديداس در کشورهاي آسيايي.
کارل مارکس چه زيبا مينويسد:
"زمان، جايگاه توسعهي انسان است. انساني که فاقد زمان آزاد است، به استثناي وقفههاي مادي که براي غذا و خواب ميگذارد، مانند حيواني بارکش است که کل زندهگي و کارش را براي سرمايهدار هَدَر ميدهد. او يک ماشين صرف، براي توليد ثروت با بندي شکسته و ذهني فرسوده است. کل تاريخ صنعت مدرن، نشان ميدهد که اگر سرمايه مهار نشود، بيپروا و بي رحمانه کل طبقهي کارگر را به کار ميگيرد و به پايينترين درجهي پستياش فرو خواد بُرد1." ادامه دارد
1-سرمايه/نقداقتصاد سياسي/کارل مارکس/مجلّد دوم ص137 ترجمه حسن مرتضوي/ نشرلاهيتا/ تهران 1393
1 - مارکس، کارل؛ کار مزدي و سرمايه-ارزش، قيمت و سود ص 45، ترجمه ميرجواد سيد حسيني و نفيسه نمديانپور، لحظه 1384
1 - مارکس، کارل؛ کار مزدي و سرمايه-ارزش، قيمت و سود ص 212، ترجمه ميرجواد سيد حسيني و نفيسه نمديانپور، لحظه 1384
اقتصاد سياسي به زبان ساده(61)
بازتوليد
انسان براي اين که بتواند به زندگي خود ادامه دهد، بايد مصرف کند. اما مگر جامعه ميتواند بدون توليد، مصرف نمايد؟ انسانها هم توليد و هم مصرف ميکنند، دوباره هم توليد ميکنند و هم مصرف ميکنند. اين روند، يعني باز توليد و باز مصرف، همواره در جامعه بشري بوده و نيز ادامه خواهد يافت.
در جامعهي سرمايهداري، اقليتي از افراد جامعه، مالکيت وسايلتوليد را در اختيار دارند. در اين جامعه صاحبان سرمايه، نيرويکار کارگران را ميخرند و آنها را مجبور ميکنند که بيش از دستمزدي که ميگيرند کار و توليد نمايند؛ چون در غير اين صورت سرمايهدارها نميتوانند ارزشاضافي به دست آورند.
اما سرمايهدار با اين ارزشاضافي به دست آمده، چه ميکند؟ پاسخ اين است که او تمامي ارزش اضافه و يا بخشي از آن را به مصرف نيازهاي شخصي خود و خانوادهاش ميرساند و مازاد را انباشت و براي گسترش فعاليت اقتصادياش به کار ميبرد. بنابراين در هر حالتي، سرمايهدار توليد را متوقف نميکند.
توليدکنندگان، لباس، کفش، مواد غذايي و ساختماني و غيره توليد ميکنند و آنها را هم مصرف ميکنند. آنها باز هم لباس، کفش، مواد غذايي و کالاهاي ساختماني و غيره توليد ميکنند و به مصرف ميرسانند. به اين روند، بازتوليد ميگويند. بازتوليد دو نوع است: يکي بازتوليد ساده و ديگري بازتوليد گسترده.
بازتوليد ساده
در اين نوع بازتوليد، سرمايهدار هر چه ارزشاضافي به دست ميآورد، صرف احتياجات زندگي شخصي خود و خانوادهاش ميکند. به عنوان مثال اگر فرض کنيم که شخص سرمايهدار يک ميليارد تومان سرمايهگذاري کرده است و پس از يک سال، سرمايهاش به يک ميليارد و دويست ميليون تومان افزايش يابد. در اين حالت 200 ميليون تومان به سرمايهي او اضافه شده که از کاراضافي کارگران به دست آمده است. حال اگر سرمايهدار تمام ارزشاضافي را (200 ميليون تومان) به مصرف شخصي و ترميم وسايل توليد خود برساند، در نتيجه آنچه برايش باقي ميماند، همان يک ميليارد تومان اوليه است. سرمايهدار براي سال بعد مجددا" همين يک ميليارد تومان سرمايه را به کار مياندازد و از آن 200 ميليون تومان ارزشاضافي مجدد به دست ميآورد که باز هم تمام آن را به مصرف ميرساند. در اين شيوه بازتوليد ساده چيزي به سرمايه اوليه اضافه نميشود و اين روند همچنان ادامه مييابد. زيرا که تمام ارزشاضافي صرف احتياجات شخصي سرمايهدار و خانوادهاش ميشود.
بازتوليد گسترده
در اين نوع بازتوليد، سرمايهدار بخشي از ارزشاضافي را به مصرف شخصي خود و خانوادهاش ميرساند و بخش ديگر آن را به سرمايهي اصلياش افزوده تا به مصرف خريد نيرويکار و موادخام بيشتري براي بازتوليد برساند. با توجه به مثالي که در بازتوليد ساده فرض کرديم، اگر سرمايهدار 100 ميليون تومان از 200 ميليون تومان ارزشاضافي را به مصرف شخصي برساند و 100 ميليون تومان ديگر را براي توسعهي بازتوليد کالاهايش به کار ببرد؛ در اين صورت 100 ميليون تومان از ارزشاضافي به سرمايهي سابق خود افزوده و در نتيجه بخشي از ارزشاضافي به سرمايه تبديل ميشود. اضافه شدن قسمتي از ارزشاضافي به سرمايه را انباشت سرمايه ميگويند.
کارل مارکس در کاپيتال جلد يکم مينويسد:
"به کار بردن ارزشاضافي به عنوان سرمايه يا باز تبديل ارزش اضافه به سرمايه را انباشت سرمايه مينامند1."
"اين يک داستان قديمي است: ابراهيم اسحاق را به وجود آورد، اسحاق يعقوب را به وجود آورد و غيره و غيره. سرمايهي اوليهي 10000 پوندي ارزشاضافي 2000 پوندي را به وجود ميآورد که به سرمايه تبديل ميشود. اين سرمايه جديد 2000 پوندي ارزشاضافي 400 پوندي را به وجود ميآورد که اين نيز به سرمايه تبديل ميشود و بنابراين، به دومين سرمايهي اضافي دگرگون ميشود که به نوبهي خود ارزشاضافي تازهاي برابر با 80 پوند توليد ميکند. و اين فرايند به همين شيوه ادامه مييابد2."
"... و اين آن چيزي است که ايجاد سرمايه به وسيلهي خود سرمايه ناميده ميشود. ... هرچه سرمايهدار بيشتر انباشت کرده باشد، بيشتر ميتواند انباشت کند3."
اما آنچه براي همهي ما روشن است اين است که اين ارزشاضافي از طريق استثمار کارگران (يعني نپرداختن بهاي نيرويکارشان) به دست ميآيد. سرمايه هم از اضافه شدن قسمتي از اين ارزشاضافي افزايش پيدا ميکند. نتيجه اينکه سرمايه تنها از طريق استثمار کارگران به دست ميآيد.
اما هدف سرمايهدار از انباشت سرمايه چيست؟ آيا هدف او رفع نيازهاي واقعي مردم بوده و يا به دست آوردن ارزشاضافي بيشتر است؟ به تجربهي روزمره زندگي خودمان دريافتهايم که هدف سرمايهدار رفع نيازهاي واقعي مردم نيست، بلکه ارزشاضافي و سود بيشتر است. توليد ميليونها تُن کالاهاي بنجل، همراه با تبليغات بازرگاني گسترده و ارسال آن به بازار فروش؛ تاييدي بر اين ادعاست. و يا هنگامي که براي منافع شخصي خود، محيطزيست را تخريب و متلاشي مينمايند، هدفشان زندگي بهتر براي انسانها و محيط طبيعي سالم نيست.
سرمايهدارها تشنهي ارزشاضافي بيشتر هستند و تلاش ميکنند که سرمايهشان را افزايش دهند. هرچه سرمايه بيشتر باشد، ميتوان هم مواد خام بيشتري خريد و هم کارگران زيادتري را استثمار کرد تا ارزشاضافي بيشتري به دست آيد.
مبارزه براي به دست آوردن سود بيشتر، در بين سرمايهداران رقابت ايجاد ميکند. در اين مبارزه، سرمايهداران کوچکتر ورشکست شده و از ميدان رقابت خارج ميشوند. رقابت، سرمايهدار را مجبور مينمايد براي گسترش توليد، تکنيک توليد را بهتر کند؛ و اين راهي است که هر سرمايهدار براي جلوگيري از سقوط خود انتخاب ميکند.
قانون عام انباشت سرمايهداري
نوشتيم که تبديل قسمتي از ارزشاضافي به سرمايه، انباشتسرمايه نام دارد. سرمايهدار براي ارزشاضافي حرص ميزند و سعي ميکند هرچه بيشتر سرمايهاش را افزايش دهد. اين يک قانون است. قانون عام انباشت سرمايه نشان ميدهد که هرچه سرمايهي سرمايهدار بيشتر گردد، بيکاري، رنج و فقر و ناامني شغلي براي طبقهي کارگر نيز زيادتر ميشود.
کارل مارکس در کاپيتال جلد يکم در رابطه با قانون عام انباشت سرمايه مينويسد:
"هرچه ثروت اجتماعي، سرمايهي دست اندر کار، گستره و نيروي رشد آن، و بنابراين هرچه تعداد مطلق پرولتاريا و بهرهوري کار آن بيشتر باشد، ارتش ذخيرهي صنعتي بزرگتر است. همان علتهايي که نيروي گسترش يابندهي سرمايه را تکامل ميدهد، نيروي کار در دسترس را نيز تکامل ميدهد. بنابراين، مقدار نسبي ارتش ذخيرهي صنعتي با توانمندي ثروت افزايش پيدا ميکند. اما هرچه اين ارتش ذخيره نسبت به ارتش فعال کار بزرگتر ميشود، اضافه جمعيت که فقر و فلاکت آن با مقدار عذاب و شکنجهاي که در شکل کار بايد ازسر بگذراند نسبت معکوس دارد، تثبيتيافتهتر ميشود. سرانجام، هرچه لايههاي مستمندشدهي طبقهي کارگر و ارتش ذخيرهي صنعتي گستردهتر ميشوند، بينوايي رسمي بيشتر ميشود. اين قانون مطلق و عام انباشت سرمايهداري است."
"سرانجام، قانوني که پيوسته بين اضافه جمعيت نسبي، يا ارتش ذخيرهي صنعتي، و گستره و نيروي انباشت توازن برقرار ميکند، کارگر را به سرمايه محکمتر از ميخهاي هفستوس که پرومته را به صخره دوخته بود، زنجير ميکند. قانون يادشده مستلزم انباشت فقري متناسب با انباشت ثروت است. بنابراين، انباشت ثروت در يک قطب، در همان حال انباشت فقر، زجر و عذابِ ناشي از کار، بردگي، ناداني، خشونت و خوارشدن اخلاقي در قطب مخالف يعني در طبقهاي است که محصول خاص خود را به عنوان سرمايه توليد ميکند4."
ترکيب ارگانيک سرمايه
ميدانيم که کل سرمايهي سرمايهدار از دو بخش سرمايهي ثابت (ماشينها، مواد خام، مواد سوختي و غيره) و سرمايهي متغير (دستمزد کارگران) تشکيل ميشود. بنابراين هرگاه سرمايهدار بخواهد قسمتي از ارزشاضافي را به کل سرمايهاش اضافه کند، مجبور است بخشي از آن را به سرمايهي ثابت و بخش ديگر را به سرمايهي متغير اضافه نمايد.
فرض کنيم کل سرمايهي سرمايهدار 1000 ميليون تومان ميباشد که 800 ميليون تومان آن را سرمايهي ثابت و 200 ميليون تومان آن را سرمايهي متغير تشکيل ميدهد. حال اگر کارگران نصف تمام مدت کار روزانه را براي خود و به جاي دستمزد، و نصف مدت کار روزانه باقيمانده را براي سرمايهدار کار کنند، (نرخ ارزش اضافي 100%) پس از يک سال علاوه بر 200 ميليون تومان دستمزدي که به کارگران پرداخت نموده است مبلغ 200 ميليون تومان ديگر به دست ميآورد. چرا؟ چون سرمايهدار مزد نصف مدت کار روزانه را در يک سال به کارگران پرداخته، در حالي که کارگران دو برابر مقدار کارلازم، کار انجام دادهاند.
در اين حالت (نرخ ارزش اضافي 100%) هرگاه مزد کارلازم کارگران برابر با 200 ميليون تومان باشد، مزد کاراضافي پرداخت نشده هم 200ميليون تومان است. بنابراين آنچه که کارگران در مدت يک سال براي سرمايهدار توليد ميکنند معادل 400 ميليون تومان خواهد شد. اما سرمايهدار از اين چهارصد ميليون تومان، 200 ميليون تومان را به عنوان دستمزد به کارگران پرداخت ميکند و 200 ميليون تومان ديگر را تصاحب ميکند و يا به عبارتي به جيب خود ميريزد.
اما ميدانيم که ارزشاضافي تماما" به سرمايه اضافه نميشود. سرمايهدار قسمتي از آن را براي مصرف شخصي خود و خانوادهاش (مثلا" 100 ميليون تومان را) کنار ميگذارد، و بقيه را (100 ميليون تومان ديگر را) به سرمايه اضافه ميکند.
قبلا" فرض کرديم از 1000 ميليون تومان سرمايهي سرمايهدار، 800 ميليون تومان سرمايهي ثابت و 200 ميليون تومان را سرمايهي متغير (دستمزد کارگران) تشکيل ميدهد. اکنون هم که سرمايهدار ميخواهد 100 ميليون تومان را به سرمايهاش اضافه کند، مجبور است مقدار زيادي از آن را (مثلا" 90 ميليون تومان را) به سرمايهي ثابت (جهت گسترش کارخانه، خريد موادخام، خريد مواد سوختي، و ساير مخارج ديگر) بيافزايد و باقيمانده را (10 ميليون تومان را) به سرمايهي متغير (جهت خريدن نيروي کار جديد) اضافه نمايد. يعني کل سرمايه برابر 1100 ميليون تومان ميشود که سرمايهي ثابت 890 ميليون تومان و سرمايهي متغير برابر با 210 ميليون تومان خواهد شد.
تقسيم سرمايهي ثابت بر سرمايهي متغير را ترکيب ارگانيک سرمايه ميگويند. يا نسبت سرمايهي ثابت به سرمايهي متغير را ترکيب ارگانيک سرمايه ميگويند. مثلا" اگر کل سرمايه 1000 ميليون تومان باشد به طوري که، سرمايه ثابت 800 ميليون تومان و سرمايه متغير 200 ميليون تومان باشد، ترکيب ارگانيک سرمايه چنين ميشود: (C سرمايه ثابت، V سرمايه متغير)
=ترکيب ارگانيک سرمايه
4 800
ــــــ =ـــــــــــــ = ترکيب ارگانيک سرمايه
1 200
يعني نسبت بين سرمايهي ثابت به سرمايهي متغير 4 به 1 خواهد بود. به بيان ديگر ترکيب ارگانيک سرمايه در مثال فوق 4 به 1 است.
اگر کل سرمايه 1100 ميليون تومان، سرمايه ثابت 890 ميليون تومان و سرمايه متغير 210 ميليون تومان شود، ترکيب ارگانيک سرمايه چنين خواهد شد:
2/4 890
ــــــ =ـــــــــــــ = ترکيب ارگانيک سرمايه
1 210
در دو مثال فوق ديديم، اگر سرمايه به نسبت V200 + C800 تشكيل شده باشد، تركيب ارگانيك سرمايه 4 به 1 خواهد بود. و اگر سرمايه به نسبت V2100+C890 تشکيل شده باشد، تركيب ارگانيك سرمايه، 2/4 به 1 خواهد بود. تنها در اثر تغييرات تركيبفني سرمايه (يعني در واقع به روز کردن ماشينها)، ترکيب ارگانيک سرمايه تغيير مييابد.
همگام با تكامل سرمايهداري و انباشت روزافزون سرمايه، در تركيب ارگانيك سرمايه رشد و ترقي مداومي وجود دارد. مثلا"، در صنايع تبديلي در امريكا، تركيب ارگانيك سرمايه به ترتيب در 1889 برابر 5/4 به 1 در 1939 برابر 6 به 1 و در 1955 برابر 8 به 1 بوده است.
اين رشد تركيب ارگانيك، مبين اين واقعيت است كه هرچه توليد تكامل مييابد، در مقدار مواد خام، ماشينها، كارافزارها و ساير تجهيزات در مقايسه با مقدار نيرويکار مصرف شده در توليد، افزايشي حاصل ميگردد. مثلا" در حالي كه تركيب ارگانيك سرمايه بدوا" 1 به 1 بوده است بعدها به 2 به 1 و سپس 3 به 1 و 4 به 1 و 5 به 1 و به همين ترتيب تغيير مييابد. از آنجا كه تقاضا براي كار نه از روي كل سرمايه بلكه نسبت به بخش متغير آن تعيين ميگردد، مفهوم تنزل نسبي سرمايهي متغير آن است كه نسبتي كه كارگران به آن نسبت بسوي توليد رانده ميشوند، كمتر و كمتر شده و از نسبت انباشت سرمايه عقب ميماند.
بنابراين هرچه ارزشاضافي ايجاد شده، بيشتر باشد، انباشت سرمايه بيشتر و تركيب ارگانيك آن بالاتر است. هرچه انباشت سرمايه، بيشتر و تركيب ارگانيك آن بالاتر باشد، ميزان نيرويکاري كه در روند توليد جذب ميشود، كمتر است.
هر چه سرمايهداري بيشتر تكامل يابد، تركيب ارگانيك سرمايه بالاتر ميرود يعني حجم مواد خام، ماشين آلات و تجهيزات در كارگاههاي توليدي افزايش مييابد و در همين وضع منتها نه به اين سرعت، تعداد كارگران هم افزايش مييابد؛ بنابراين سرمايهي متغير كندتر از سرمايهي ثابت رشد ميكند.
و اما هرچه تركيب ارگانيك سرمايه بالاتر باشد نرخ سود پايينتر است اما مجموع مقدار سود كاهش نمييابد. كاهش نرخ سود امري است اجتناب ناپذير، همانطور كه افزايش تركيب ارگانيك سرمايه نيز اجتنابناپذير است.
به طور ساده از مطالب بالا اين نتيجه را ميگيريم که هرچه سرمايه بيشتر شود، ترکيب ارگانيک سرمايه بالاتر ميرود و نيروي کار کمتري براي توليد خريده ميشود. بدين ترتيب بخش بزرگي از مردم که هيچگونه وسيلهاي براي امرار معاش ندارند، هيچ کاري پيدا نخواهند کرد. سرمايهداران خواهان وجود ارتشي از بيکاران هستند. زيرا بدين وسيله به راحتي ميتوانند هرگاه کارگران، کوچکترين اعتراضي کردند، آنها را تهديد به اخراج کرده و ميگويند:
"خلاصه خوب حواستان را جمع کنيد و به کارتان بچسبيد! اگر نفستان در بيايد و کوچکترين اعتراضي بکنيد، اخراجتان ميکنم و از اين همه کارگر بيکاري که پشت در ايستادهاند، چندتايي را به جاي شما استخدام ميکنم."
تازه از اين گذشته، سرمايهدار بر کارگران منت هم ميگذارد که استثمارشان ميکند:
"برويد به جان من دعا کنيد؛ من آدم خوب و دل رحمي هستم! به جان خودم قسم، دلم برايتان ميسوزد که دستتان را به کار بند کردم! و گرنه چيزي که فراوان است، کارگر بيکار ميباشد. پس تا نفس داريد کار کنيد!"
ادامه دار
1 - مارکس. کارل ؛ كاپيتال جلد يك ص624ترجمه حسن مرتضوي، 1386 انتشارات آگاه
2 - مارکس. کارل ؛ كاپيتال جلد يك ص626ترجمه حسن مرتضوي، 1386 انتشارات آگاه
3 - مارکس. کارل ؛ كاپيتال جلد يك ص 628 ترجمه حسن مرتضوي، 1386 انتشارات آگاه
4 - مارکس. کارل؛كاپيتال جلد يك ص691-692 ترجمه حسن مرتضوي، 1386 انتشارات آگاه
ما، همان جمع پراکنده . . .
موج، ميآمد، چون کوه و به ساحل ميخورد.
از دلِ تيرۀ امواج بلند آوا،
که غريقي را در خويش فرو ميبرد،
و غريوش را فرو ميکُشت،
نعرهاي خسته و خونين، بشريت را،
به کمک ميطلبيد:
ـ « آي آدمها . . .
آي آدمها . . .»
ما شنيديم و به ياري نشتابيديم!
به خيالي که قضا،
به گماني که قدر، بر سر آن خسته، گذاري بکُند!
«دستي از غيب برون آيد و کاري بکُند»
هيچيک حتي از جاي نجنبيديم!
آستينها را بالا نزديم
دست آن غرقه درامواج بلا را نگرفتيم،
تا از آن مهلکه ـ شايد ـ برهانيمش،
به کناري برسانيمش! . . .
موج، ميآمد، چون کوه و به ساحل ميريخت.
با غريوي،
که به خاموشي ميپيوست.
با غريقي که در آن ورطه، به کفها، به هوا،
چنگ ميزد، ميآويخت . . .
ما نميدانستيم
اين که در چنبر گرداب گرفتار شدهست،
اين نگونبخت که اينگونه نگونسار شدهست،
اين منم،
اين تو،
آن همسايه،
آن انسان،
اين مائيم.
ما،
همان جمع پراکنده،
همان تنها،
آن تنهاهاييم!
همه خاموش نشستيم و تماشا کرديم.
آنصدا، اما هرگز خاموش نشد.
ـ « . . . آي آدمها . . .
«آي آدمها . . .»
آن صدا، هرگز خاموش نخواهد شد،
آن صدا، در همهجا دائم، در پرواز است!
تا به دنيا دلي از هول ستم ميلرزد،
خاطري آشفتهست!
ديدهاي گريان است،
هر کجا دست نياز بشري هست دراز؛
آن صدا درهمه آفاق طنين انداز است!
آه، اگر با دل و جان گوش کنيم،
آه، اگر وسوسه نان را يک لحظه فراموش کنيم،
«آي آدمها» را
در همهجا ميشنويم.
در پي آنهمه خون،
که بر اين خاک چکيد،
ننگمان باد اين جان!
شرممان باد اين نان!
ما نشستيم و تماشا کرديم!
در شب تار جهان!
در گذرگاهي، تا اين حد ظلماني و توفاني!
در دل اينهمه آشوب و پريشاني!
اينکه از پاي فرو ميافتد،
اينکه بر دار نگونسار شدهست،
اين که با مرگ در افتادهست،
اين هزاران و هزاران که فرو افتادند؛
اين منم،
اين تو،
آن همسايه،
آن انسان،
اين ماييم!
ما،
همان جمع پراکنده، همان تنها،
آن تنهاهاييم!
اينهمه موج بلا در همه جا ميبينيم،
«آي آدمها» را ميشنويم،
نيک ميدانيم،
دستي از غيب نخواهد آمد
هيچيک حتي يکبار نميگوييم
با ستمکاري ناداني، اينگونه مدارا نکنيم
آستينها را بالا بزنيم
دست در دست هم از پهنۀ آفاق برانيمش!
مهرباني را،
دانايي را،
بر بلنداي جهان،
بنشانيمش. . .!
ـ « آي آدمها . . .!
موج ميآيد . . .»
فريدون مشيري
از مجموعۀ «مرواريد مهر»
پیدایش حیات، ظهور و تکامل انسان(5)
مرحله پنجم پیدایش حیات
ویروسمانندها
کاهش تدریجی مواد غذایی آزاد، و تکامل نوکلئوپروتئینها، جریان اوضاع را به صورت دیگری تغییر داد. چون مواد غذایی تدریجا" کاهش یافتند، تنازع بقا میان نوکلئوپروتئینها به خاطر به دست آوردن آنها، تشدید شد. از میان جهشهایی که قدرت تنازع را زیاد کردند ممکن است جهش مربوط به افزایش درجه همبستگی ملکولها به یکدیگر (یا درجه چسبندگی مولکولها) بوده باشد. موادآلی دارای سازمان پیچیده عموما" خاصیت چسبندگی دارند و هرکس که یک بار تخممرغ، گوشت، کلهپاچه یا سریشم را دست زده باشد به این نکته توجه یافته است. ملکولهای جدید نوکلئوپروتئین بسیار چسبنده هستند و تغییراتی که بر اثر جهش در آنها روی داده است، ممکن است که این خاصیت را به درجات گوناگون در آنها تقویت کرده باشد. بنابراین، چنانکه در بالا اشاره شد، بعضی از نخستین نوکلئوپروتئینها، صاحب خاصیت چسبندگی و تولید تودههای مولکولی شدند.
احتمال میرود که اینگونه تودههای مولکولی توانسته باشند، به نوبه خود، قشری از مواد غذایی به دور خود جمع کنند. چنین قشری که مرکب از غذاهای آماده برای تغذیه مولکولهای توده بود، در دسترس مولکولهای آزاد قرار نداشت. هر جهشی که، در نتیجه تاثیر اوضاع محیط، درجهی چسبندگی مولکولها را زیاد میکرد، خود امتیازی به نفع تودههای ملکولی بود و چنین جهشهایی بودند که تکامل تودههای متنوع نوکلئوپروتئینها را پیش بردند. با این روش سرانجام ویروسمانندها به وجود آمدند.
در حال حاضر، ویروسها توده یکپارچهای از ملکولهای نوکلئوپروتئین هستند که در قشر نازکی از مواد پروتئینی محصورند. تولیدمثل و جهش و تکامل ویروسها وضع خاصی دارد. ویروسهای کنونی به حدی به نخستین ویروسها (ویروسمانندها) شباهت دارند که امکان دارد از جانشینان مستقیم آنها باشند. همهی ویروسهای کنونی انگلاند. یعنی تنها هنگامی آثار حیاتی بروز میدهند که در پیکر جانوران یا گیاهان زنده دیگر به سر برند. ویروسها در خارج از بدن موجودات زنده دیگر، موادشیمیایی بیاثری بیش نیستند و قدرت تولیدمثل ندارند.
بهعلت زندگی انگلیداشتن ویروسهای کنونی، بیشتر زیستشناسان دربارهی اشتقاق آنها از ویروسمانندها مردد هستند و بر این عقیدهاند که ویروسهای کنونی جانشینان انحطاط یافته موجودات زندهای هستند که از نظر خواص حیات پیشرفتهتر از شبه ویروسها بودهاند. ممکن است این نظر درست باشد ولی یقین نیست. گیاهان و جانورانی که میزبان ویروسهای کنونی هستند، درست به همانگونه غذا در دسترس این انگلها میگذارند که در اقیانوس غذا در دسترس ویروسمانندها قرار داشت. اگر ویروسمانندها را از اقیانوس محتوی غذای لازم جدا میساختند، مسلما" به تودههای شیمیایی بیاثر و فاقد قدرت تولید مثل تبدیل میشدند. درست به همانگونه که حیوانات کنونی میزبان ویروسهای انگل هستند، اقیانوساولیه نیز میزبان ویروسمانندها بود. هنگامی که اندوختهی غذایی اقیانوساولیه کاهش یافت، ممکن است که شبه ویروسها منبع غذایی دیگری در بدن موجودات زنده دست و پا کرده باشند. احتمال دارد که ویروسمانندهای اولیه بدین روش به سوی زندگی انگلی سوق داده شده باشند و در نتیجه از اجداد ویروسهای کنونی به شمار میروند.
سلول
مرحله ویروسمانند هنوز مرحله ظهور جانداران حقیقی نبود، درست به همانگونه که ویروسهای کنونی در حد واسط میان جانداران و مواد بیجان قرار دارند. روش تودهشدن مولکولها که سبب پیدایش ویروسمانندها شد، ممکن است موجب ظهور جانداران حقیقی نیز شده باشد. چنانکه نوشتیم نخستین ویروسمانندها عبارت بودند از تودهی مولکولهای نوکلئوپروتئینی که در قشر نازکی از پروتئین محصور بودند. احتمال دارد که جاندار حقیقی در نتیجهی جمعشدن مواد دیگری، علاوه بر پروتئینها، به دور هستهی نوکلئوپروتئینی ظاهر شده باشند. حتا ممکن است که بعضی از تودهها موفق شده باشند که خود را در لایهی ضخیمتری مرکب از مواد غذایی گوناگون کانی و آلی همراه مقداری آب محصور سازند. نخستین سلول ممکن است بدین روش تکوین یافته باشد: "هر سلول قطرهای میکروسکپی مرکب از مواد گوناگون موجود در اقیانوساولیه بود که پردهی نازکی آن را از خارج محدود میکرد و یک یا چند تودهی ملکولی نوکلئوپروتئین در میان داشت". بدیهی است که این سلولها همهی خواص ویروسمانندها را داشتند، یعنی میتوانستند موادخام را از اقیانوس بگیرند و به خاطر نوکلئوپروتئین خود تولیدمثل کنند، جهش یابند و تکامل کنند. اما قرار داشتن موادشیمیایی گوناگون در اطراف تودهی نوکلئوپروتئینی میبایست قاعدتا" خواص تازهای در آنها به وجود آورده باشند. مجموع این خواص، چه نو، چه کهنه، در یک قطره میکروسکپی متمرکز شد و چیزی به ظهور رسانید که به نام "جاندار" میشناسیم. بدین روش و با پیدایش نخستین سلولها، متجاوز از سه میلیارد سال پیش، مرز میان جاندار و بیجان پشت سر گذاشته شد، و از آن پس زمین صاحب موجوداتی شد که به راستی زنده بودند. اینها موجودات زندهی تک سلولی بودند.
فعالیتهای حیاتی سلول
اکنون باید دید که خواص تازهی این موجودات تک سلولی چه بوده است، یکی از این خواص، که اهمیت قاطعی بر سایر خواص داشت، فرایند تخمیر1 (تنفس بیهوازی) بود. بدین معنی که سلول میتوانست بخشی از غذاهای درون خود را به منزلهی منبع انرژی به کار برد.
چنانکه میدانیم وقتی که دو ملکول A و B با هم ترکیب شوند تا مولکول سومی (B-A) به وجود آورند، دستکم یک اتم ملکول A به یک اتم ملکول B متصل میشود. این اتصال، دو ملکول A و B را به صورت ملکول بزرگتر (B-A) در میآورد. برای وقوع چنین واکنشی، مقداری انرژی از خارج لازم است، بدین صورت:
(B-A) انرژی+ A+B
وقتی که ملکول بزرگی به دو ملکول کوچکتر تجزیه میشود، دست کم یک اتصال گسیخته میشود و انرژی آن آزاد میگردد:
انرژی+ A + B (B-A)
اگر اوضاع مناسبی در حول این تجزیه فراهم باشد، انرژی آزاد شده از گسیختن اتصال، ممکن است به کار ترکیب جدیدی بیاید. این چیزی است که در بدن موجودات زنده همواره روی میدهد بنابراین در نتیجهی تجزیه یک ملکول به گروههای اتمی کوچکتر یا حتا با اتمهای آزاد، مقداری از انرژی شیمیایی مولکول آزاد میگردد. مولکولهای آلی، بخصوص، منابع سرشاری از انرژی شیمیایی هستند و اینگونه مواد از اجزای سازندهی سلولها بودهاند. تجزیهی شیمیایی مواد غذایی درون سلول ممکن است به تخمیر انجامیده باشد و سلولها توانسته باشند از آن راه انرژی به دست آورند.
یکی از محصولات تخمیری کربندیاکسید (2CO) بود و در حال حاضر نیز تخمیر چنین محصولی دارد. با آغاز شدن فرایند تخمیر، کربندیاکسید بیشتری تولید شد و در آب اقیانوس وارد گشت. بخشی از کربندیاکسید در آب اقیانوس حل شد و بقیه وارد اتمسفر شد. حاصل آنکه گازی در اتمسفر شروع به جمع شدن کرد، که قبلا" به مقدار قابلی در آن موجود نبود. چنانکه میبینیم از طریق فعالیتهای زیستی، اوضاع فیزیکی زمین شروع به تغییر کردن نمود.
کربندیاکسید موجود در اتمسفر، مانعی برای رسیدن اشعهی پرانرژی خورشید به سطح زمین است. تجمع تدریجی این گاز در اتمسفر اولیه سبب شد که از رسیدن بعضی از اشعهی پرانرژی خورشید به سطح زمین ممانعت به عمل آید.
چنانکه خواهیم دید، وجود کربندیاکسید در محیط، خود به روش دیگری سبب رشد و تکامل بعدی مادهی زنده شد.
ظهور این قابلیت در سلولها یعنی پیدا شدن قدرت به دست آوردن انرژی از مواد درون خود، باعث وقوع بعضی از فرایندهای انرژیزا شد. از این همهی واکنشهایی که به ترکیب مواد یا مبادلهی اتمها میان مواد یا تغییر ترتیب اتمهای مواد میانجامید و پیشتر منحصرا" در پهنهی اقیانوسها صورت میگرفت، درون سلول انجام گردید. از این گذشته چون اجزای لازم برای واکنشهای گوناگون همه گردهم و درون سلول فراهم بودند، به علاوه پروتئین که به منزلهی آنزیم برای تسریع واکنشها به کار میرفت نیز مستقیما" در دسترس سلول بود، واکنشها سریعتر و مطمئنتر صورت گرفتند و از آنجا که انرژی پیوسته در داخل سلول تولید میشد، واکنشها بدون نیاز به تخلیه الکتریکی یا اشعهی پرانرژی خورشید انجام گرفتند.
حاصل آنکه سلول توانست نه تنها نوکلئوپروتئین بسازد بلکه همهی مواد آلی پیچیده را نیز پس از جذب موادخام از اقیانوس، تهیه کرد. این محصولات سلولی درون آن جمع شدند و به ابعادش افزودند و به رشد سلول انجامیدند.
سرانجام فعالیتهای گوناگون سلولی با احتیاجات زمان و مکان، هماهنگ شد و چنانکه بعدا" خواهیم دید، نوکلئوپروتئینهای درون سلول، اثر مهمی در کنترل این فعالیتها پیدا کردند. به علت وجود نوکلئوپروتئینها و تاثیر آنها در فعالیتهای سلولی، سلولها توانستند، علیرغم اوضاع متغیر محیط، همواره در حالت پایداری به سربرند. در حال حاضر بعضی از نوکلئوپروتئینهای سلول، علاوه بر کارهایی که سابقا" داشتند، یعنی علاوه بر تامین رشد و تکامل سلول، به کار اداره و تنظیم فعالیتهای سلول نیز میآیند. این نوکلئوپروتئینهای نو همان ژنها هستند. نوکلئوپروتئینهای آزاد اقیانوساولیه، نه تنها اخلافی (جانشینان) به صورت ویروسهای کنونی تولید کردند بلکه موجد (به وجود آوردن) ژنها که در سلولهای پیکر همه موجودات زنده وجود دارند، نیز شدند.
نتیجه آنکه سلولهای اولیه میتوانستند تخمیر کنند و به ترکیب کردن مواد به پردازند، رشد کنند و تقسیم شوند و حالت پایدار خود را همچنان حفظ کنند. از این گذشته میتوانستند مستقلا" تغذیه کنند و نوکلئوپروتئینهایی به وجود آورند که جهش و تکامل یابند. این قابلیتها را برروی هم به نام آثار حیاتی میشناسیم.
احتمال دارد که در هر یک از نخستین سلولها، تعدادی تودههای نوکلئوپروتئینی محتوی ژن، بیش از یکی بوده است. در اخلاف بعضی از این سلولها تودهها پراکنده و بینظم قرار گرفتند. این وضعی است که در حال حاضر در سلولهایی مانند باکتریها که هنوز صورت اجدادی دارند دیده میشود. –شناخت حال کلید درک گذشته را در اختیار ما قرار میدهد- اجداد باکتریهای کنونی نیز مانند اجداد ویروسهای کنونی به درستی معلوم نیستند ولی باکتریهای کنونی، از نظر ساختمان و فعالیتهای حیاتی، بسیار شبیه چیزی هستند که ما نخستین سلولها را بدان صورت میپنداریم و این نخستین سلولها ممکن است اجداد باکتریهای کنونی باشند.
در گروه دیگری از نخستین سلولها، تودههای نوکلئوپروتئینی پراکنده باقی نماندند بلکه به صورت سازمان واحدی به نام هسته گردهم آمدند. نخستین سلولهای واجد هستهی مستقل محتوی ژن، احتمالا" اجداد بسیاری از انواع سلولهای کنونی بودند.
ادامه دارد
1 - تخمیر عملی است که طی آن موجود زنده مواد مختلف را تجزیه کرده و به مواد سادهتر تجزیه میکند حاصل این عمل مقداری انرژی است که جاندار از آن استفاده میکند. مهمترین تخمیرها تخمیر قند است. عامل تخمیر نیز مخمر آبجو است. که یک جاندار تک سلولی است. در عمل تخمیر مواد قندی توسط مخمر آبجو تجزیه شده و تولید انرژی و گاز کربندیاکسید و الکل مینماید و موجود زنده از این انرژی برای تولید ترکیبات تازه استفاده میکند و دیگر احتیاجی به اشعهی پر انرژی خورشید ندارد. مخمر قند یا گلوکز را طبق واکنش زیر تخمیر کرده و از آن انرژی به دست میآورد:
انرژی + OH5H6C2+2CO مخمر + 6O12H6C
گردهمایی زنان بنگلادشی در شهر داکا به مناسبت روز جهانی منع خشونت علیه زنان
پرموترین انسان زنده که نشانده ارتباط ژنتیکی او با اجداد گذشته بسیار دورش است.