سه نوع بردگی: بردهگي آشکار، بردهگي نوين و بردهگي پنهان
"از آنچه گفته شد چنين بر ميآيد که تمدن مرحلهيي از تکامل جامعه است و در آن تقسيم کار و مبادلهي سرچشمه گرفته از آن ميان افراد، و توليد کالايي که آندو را به هم ميآميزد، به شکوفايي کامل خود ميرسند و انقلابي در همهي جامعهي موجود پديد ميآورند."
"توليد از بنياد در همهي گامهاي پيشين جامعه جمعي بود؛ و به همينسان مصرف نيز با توزيعِ بدونِ ميانجي محصولات در جماعتهاي کمونيستي بزرگ يا کوچک انجام ميگرفت. اين توليد اشتراکي، در تنگترين مرزها انجام ميشد، ولي همزمان، توليدکنندهگان برفرآيند توليد و بر محصولشان چيرهگي داشتند. آنها ميدانستند چه بر سر محصول خواهد آمد: آن را مصرف ميکردند و از دستشان خارج نميشد؛ گرچه تا زماني که توليد بر اين پايه انجام ميگرفت، نميتوانست از کنترل توليدکنندهگان خارج شود، و هيچگونه قدرت بيگانه و موهومي را در برابر آنها پديد آورد؛ چيزي که در دورهي تمدن همواره و ناگزير انجام ميشود."
"اما تقسيم کار به آرامي در روند توليد رخنه کرد. پايهي ماهيت جمعي توليد و مالکيت را سست کرد، تملک از سوي کسان را به گونهي قانوني فراگير درآورد، و از اينرو به پيدايش مبادلهي ميان کسان انجاميد، که چهگونهگي آنرا در بالا بررسي کرديم. توليد کالايي، رفته رفته به گونهي شکل چيره در آمد."
"با توليد کالايي- يعني توليد ديگر نه براي مصرف شخصي، بلکه براي مبادله- محصولات ناگزير دست به دست ميشدند. توليدکننده، در فرآيند مبادله از محصولاش جدا ميشود؛ او ديگر نميداند بر سر آن چه خواهد آمد. همين که پول، و همراه با آن سوداگر- به عنوان ميانجي توليدکنندهگان- گام به ميدان ميگذارند، روند مبادله از اين هم پيچيدهتر ميشود، و سرنوشت نهايي محصول از اين هم تاريکتر. سوداگران بيشمارند، و هيچيک از آنان نميداند ديگري چه ميکند. کالاها اکنون نه تنها از دستي به دست ديگر، بلکه از بازاري به بازار ديگر ميروند. توليدکنندهگان کنترلِ همهي توليدِ شرايط زندهگي خود را از دست دادهاند، سوداگران نيز آن را به دست نياوردهاند. محصولات و توليد، بازيچهي شرايط ميشوند."
"همراه با بردهداري، که در روزگار تمدن به بالاترين مرز تکامل خود رسيد، نخستين تقسيم بزرگ جامعه به دو طبقهي استثمارگر و استثمارشونده انجام گرفت. اين شکاف در سراسر روزگار تمدن ادامه داشته است. بردهگي نخستين گونهي استثمار، ويژهي جهان باستان بود؛ پس از آن در سدههاي مياني، سرواژ پديد آمد، و سپس، کار مزدوري در روزگار نوين. اينها سه گونهي بزرگ بندهگي در سه عصر بزرگ تمدن را نشان ميدهند؛ و بردهگي آشکار، بردهگي نوين و بردهگي پنهان، سه همراه پايدار آنها هستند."
"مرحلهي توليد کالايي که تمدن با آن آغاز شد، از ديدگاه اقتصادي با پيدايش: 1)پول فلزي، و از اينرو سرمايهي پولي، بهره و رباخواري؛ 2)سوداگران که ميانجي توليدکنندهگان هستند؛ 3)مالکيت خصوصي زمين و گروگذاري؛ 4)کاربردهگي به عنوان شکل چيرهي توليد، شناسايي ميشود. شکل خانوادهي همخوان با تمدن که در آن آشکارا به گونهي چيرهي آن درآمد، تک همسري است، برتري مرد بر زن و خانوادهي انفرادي به عنوان واحد اقتصادي جامعه. رشتهي پيوند جامعهي با تمدن، دولت است که در همهي دورانهاي نمونه، تنها دولت طبقهي فرمانروا است، و به درستي در همهي موردها در اصل ماشيني براي سرکوب طبقهي زير ستم و استثمار است."
"از آنجا که استثمار يک طبقه از سوي طبقهي ديگر، بنياد تمدن است، همهي تکامل آن، در يک تضاد پيوسته پيش ميرود. هر پيشرفتي در توليد، همزمان پسرفتي است در شرايط طبقهي زير ستم، يعني اکثريت بزرگ آنچه براي يکي نعمت است براي ديگري لعنت است؛ هر رهايي نوين براي يک طبقه، هميشه به معني يک سرکوب نوين براي طبقهي ديگر است. آشکارترين دليل اين سخن را ورود ماشينآلات نشان ميدهد، که پيآمدهاي آن امروزه به خوبي روشن شده است. و همچنان که ديدهايم گرچه ميان بربرها هيچ جدايي ميان حقوق و وظيفهها ممکن نبود، تمدن، با واگذار کردن کم و بيش همهي حقوق به يک طبقه، و کمابيش همهي وظيفهها به طبقهي ديگر، جدايي و برابر نهاد اين دو را، حتا براي کودنترين انديشهها، روشن ميسازد."
"...آنچه براي طبقهي فرمانروا خوب است بايد براي همهي جامعه که طبقهي فرمانروا خود را با آن يکي ميداند، خوب باشد. بنابراين، هرچه تمدن بيشتر پيشرفت ميکند، بيشتر ناچار ميشود کاستيهايي را که خود به ناگزير پديد ميآورد، يا زير پوشش عشق بپوشاند، و آنها را بزک کند، يا وجودشان را نپذيرد؛ کوتاه سخن: رياکاري مرسوم- که در شکلهاي پيشين جامعه و حتا در گامهاي نخستين تمدن ناشناخته بود- در گفتهي زير به اوج خود ميرسد: طبقهي استثمارگر، تنها و به تنهايي براي سودِ خودِ طبقهي استثمارشونده، اين طبقهي ستمکش را استثمار ميکند؛ و اگر طبقهي گفته شده نميتواند اين را درک کند، و يا حتا سر به شورش بر ميدارد، اين چنين ناسپاسي رذيلانهي خود را نسبت به نيکخواهان خويش، يعني استثمارگران، نشان ميدهد."
فردريک انگلس؛منشاء خانواده، مالکيت خصوصي و دولت؛صص 208-209-210-211-212 ترجمه خسرو پارسا، نشر ديگر 1386
نظرات شما عزیزان: