روستای ماریناله دا
روشنگری
يادبگير، ساده‌ترين چيزها را براي آنان كه بخواهند يادبگيرند هرگز دير نيست

انقلاب سياسي اجتماعي روستاي "ماريناله‌دا"مردم روستای ماريناله‌دا(۱)

مردم روستای ماريناله‌دا

 

 

 

 

 

 

اگر فصل جدايي و ابتدايي انسان از حيوانات را زماني که معروف به "دوره‌ي پارينه‌سنگي" است، در نظر بگيريم، حدود دو ميليون و پانصد هزار سال از آن زمان ابتدايي مي‌گذرد. زمانی که بشر اوليه از جايي در بخش شرقي افريقا از لحظه‌اي كه يكي از اجداد اوليه‌ي انسان يك پاره سنگ از زمين برداشت و شروع به شكل دادن به آن كرد و آن را به صورت يك ابزار سنگي در آورد. با معيار امروز اين كار بسيار ساده و ابتدايي دانسته مي‌شود. اما همين كار موجب شد كه چيزي به وجود بيايد كه از آن‌چه در طبيعت موجود بود بي‌اندازه كارايي بيشتري داشت. اين اولين ابداع و ابتكار انسان بود و در اين لحظه انسان حركت و سيري را آغاز كرد كه تا به امروز ادامه داشته است.

جيمز مورگان و فردريک انگلس تحقيقات خود را برمبناي "شيوه توليد" قرار داده‌اند. يعني شيوه توليد خوراک، پوشاک، مسکن و به طور کلي توليد وسايل و موادي که جهت امرار معاش ضروري است.

در مرحله توحش و بربريت هنوز مالکيت بر وسايل توليد و مواد خوراکي به وجود نيامده است. تمام مردم آن زمان به طور مشترک مشغول کار هستند و دستاورد ساده خود را نيز به صورت مشترک به مصرف مي‌رسانند.

با پيشرفت و تکامل در ابزار توليد است که در مرحله تمدن توليدات بيشتر مي‌شود و عده‌اي که مالکيت قبيله را در اختيار دارند به تدريج مالکيت خود بر ابزار توليد و نيز توليدات کشاورزي و دامي گسترش مي‌دهند و زمينه را براي به وجود آمدن "مالکيت خصوصي" به مفهوم امروزي آن فراهم مي‌نمايند.

با ابداع مالکيت خصوصي زمينه‌ي مادي براي تقسيم افراد جامعه به دو يا چند دسته که در آن عده‌اي بدون هيچ‌گونه فعاليتي حاصل دست‌رنج ديگران را مصرف مي‌کنند، فراهم می‌گردد. نتيجه نهايي اين روند به وجود آمدن جامعه طبقاتي است. جامعه‌اي که در آن دو طبقه اصلي نقش محوري را بازي مي‌کنند. طبقه ستمگر و طبقه ستم‌کش. تضاد عيني و واقعی به وجود آمده بين اين دو طبقه اصلي است که تاريخ را مي‌سازد.

انگلس در پيش‌گفتار چاپ آلماني سال 1883 مانيفست مي‌نويسد:" آن فکر اساسي که سراسر "مانيفست" را به هم پيوند مي‌دهد، يعني اين که توليد اقتصادي و سازمان اجتماعي هر عصري از اعصار تاريخ که به طور ناگزير از اين توليد ناشي مي‌شود بنياد تاريخ سياسي و فکري آن عصر را تشکيل مي‌دهد، و اين‌که بنابر اين کيفيت (از هنگام تجزيه شدن مالکيت اشتراکي اوليه زمين) سراسر تاريخ عبارت بوده است از تاريخ مبارزات طبقاتي، مبارزه بين طبقات استثمارزده و استثمارگر، بين طبقات محکوم و حاکم در مدارج گوناگون تکامل اجتماعي و نيز اين‌که اکنون اين مبارزه به جايي رسيده است که طبقه استثمارزده و ستم‌کش (پرولتاريا) ديگر نمي‌تواند از يوغ طبقه استثمارگر و ستم‌گر(بورژوازي) رهايي يابد مگر آن‌که در عين حال تمام جامعه را براي هميشه از قيد استثمار و ستم و مبارزه طبقاتي خلاص کند،- اين فکر اساسي کاملا" و منحصرا" متعلق به مارکس است"

اگر مبارزات طبقات ستمديده در دوران برده‌داري، فئودالي را ناديده بگيريم و دوران سرمايه‌داري را مبناي بحث اصلي خود قرار دهيم، بايد بگوييم که در اين مبارزه طبقاتي در اکثر موارد طبقات ستمگر به دليل امکانات مادي بيشتر و به کار بردن انواع حيله‌ها و نيرنگ‌ها توانسته است هميشه دست بالا را کسب نمايد. اگر هم زماني که دست برتر بودن را از دست داده است توانسته است با استفاده از گذشت زمان و ضعف و ناآگاهي طبقه ستم‌کش، دوباره سکان ستمگري خود را به دست آورد.

براي اين که طبقه ستم‌کش بتواند در مبارزه طبقاتي پيروز شود، هيچ راهي ندارد جز اين‌که دو انقلاب يا دو دگرگوني واقعي را به وجود آورد، يکي انقلاب سياسي به اين مفهوم که با امکانات خود بتواند در مدتي که معمولا" در مقايسه با ديگري(انقلاب اجتماعي) کوتاه‌تر است، قدرت سياسي را از طبقه ستمگر بستاند. اين حرکت بايد زمينه لازم را براي انقلاب اجتماعي فراهم ‌کند. مفهوم انقلاب اجتماعي به زبان ساده اين است که طبقه پيروز رفاه اجتماعي را براي کليه‌ي افراد جامعه فراهم نمايد. يعني با مسدود کردن فعاليت طبقه ستمگر، خود به طبقه ستمگر ديگري تبديل نخواهد شد، زيرا حاکميت را از آن اکثريت مردم فاقد ابزار توليد مي‌داند. تنها چيزي که دارند نيروي کارشان است. در اين فرايند چون هدف حذف حاکميت دولت است پس رجوع به مردم و سپردن همه کارها به خود مردم و دادن سرنوشت خود مردم به دست خودشان که از خود مراقبت(آموزش، بهداشت، تفريح و ...)، محافظت(دفاع) نمايند، بهترين گزينه است.

مثال‌هاي عيني چنين دگرگوني‌هاي سياسي و اجتماعي در 150 سال اخير مي‌توان از انقلاب سياسي طبقه کارگر فرانسه نام برد که در آن به مدت 72 دو روز در سال 1871 يعني از تاريخ 18 مارس تا 28 ماه مه  حاکميت طبقات ستمگر فرانسه را به زير کشيد. اما در ادامه نتوانست انقلاب اجتماعي خود را به پايان برساند.

 و ديگر اين که طبقه کارگر روسيه توانست انقلاب سياسي خود را در اکتبر سال 1917 به انجام برساند. باز هم در ادامه انقلاب اجتماعي طبقه کارگر روسيه، طبقه ستمگر مغلوب، در زير چتر سوسياليسم، بزرگ‌ترين ضربه را به طبقه کارگر جهاني وارد آورد که هدفي جزء رهايي بشريت از استثمار نداشت.

اما سومين نمونه بسيار با دو نمونه ديگر متفاوت است. اين نمونه کوچک امروزی در قلب سرمايه‌ي اروپايي، انقلاب سياسي و اجتماعي نه با مفهوم وسيع آن در ابعاد يک کشور، بلکه در يک محيط کوچک يعني در يک روستاي(ماريناله‌دا) 2650  نفره کار خود را فعلا" بدون شکست، به پيش مي‌برد:

ادامه دارد


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید
آخرین مطالب