چگونه پولدار شدم
روشنگری
يادبگير، ساده‌ترين چيزها را براي آنان كه بخواهند يادبگيرند هرگز دير نيست

 "چگونه پولدار شدم"

در هر جامعه‌اي سه رکن اصلي اقتصاد يعني صنعت، کشاورزي(دام، زراعت، باغداري) و بازرگاني(تجارت)، مشغول فعاليت هستند.

در کشورهاي پيشرفته سرمايه‌داري، صنعت و کشاورزي رشد قابل ملاحظه‌اي کرده است. براي گسترش آن دولت‌ها، مبالغي را به عنوان يارانه اختصاص مي‌دهند. به طوري که در اتحاديه‌ي اروپا هر گاو در ماه 2 يورو يارانه دريافت مي‌کند. زيرا توليدات صنعتي و کشاورزي سبب ايجاد شغل و از بين رفتن بيکاري مي‌گردد.(در زمان رونق اقتصادي نه بحران).

 در اين کشورها فعاليت‌هاي بازرگاني به نسبت صنعت و کشاورزي رشد کم‌تري داشته در نتيجه فاصله‌ي توليد تا مصرف معمولا" کوتاه، و دست واسطه‌گران، دلالان، سوداگران، تاجران، بازرگانان طفيلي نيز محدود ‌گرديده است. زيرا وجود تعداد کثيري واسطه، براي صنعت و کشاورزي زيان‌بار است.

اما در کشورهايي که صنعت و کشاورزي پيشرفته ندارند، دست صنعت‌گران و کشاورزان کوتاه، اما دست بازرگانان شريف و "زحمت‌کش" دراز است.

کالاهايي که براي رفع نياز افراد جامعه در مراکز صنعتي و کشاورزي توليد مي‌شوند، براي اين که به دست مصرف کننده برسند، مسيري را بايد طي نمايند. اين مسير به وسيله‌ي بازرگان، يا تاجران پر مي‌شود. بدين‌گونه که تاجر سرمايه‌دار، کالايي را از يک فروشنده مي‌خرد بدون آن که بر روي آن کالا کاري انجام بدهد، آن را با قيمت بالاتري(که در وجود کالا نهفته است) به شخص ديگري مي‌فروشد يا به قولي از پولش، با تلفن، پول در مي‌آورد.

 هرچه اين مسير کم تعداد و کوتاه‌تر باشد به نفع مصرف کننده و در نهايت به نفع جامعه است. اما هرچه اين مسير (توليد تا مصرف) طولاني‌تر و پر تعداد باشد به توليد جامعه آسيب جدي وارد مي‌کند. چنين کشوري هيچ راهي ندارد که براي رفع مايحتاج افراد جامعه رو به واردات کالا نمايد.

 جامعه‌ی ما جزء آن جوامعي است که اکثريت افراد آن، شغل "شريف" تجاري انجام مي‌دهند، صنعت و کشاورزي آن در بحران شديدي گرفتار است که براي رهايي از آن دورنمايي روشنی هم وجود ندارد.

نفر هفتم ثروتمند تاجر ايرانی از زبان خودش:

عصر ايران نوشت:

اسدالله عسگراولادي از بزرگ ترين تجار خشکبار کشور در مطلبي که از سوي سايت اقتصاد ايراني منتشر شده، روايت موفقيت اقتصادي خود را اين گونه بيان کرده است:

من اسدالله عسگراولادى هستم و سال 1312 در تهران متولد شدم. خانواده‌ام متدين و در سطح پايين جامعه بودند و با قشر ثروتمندان سروکار نداشتند. شغل پدرم پيشه‌ورى بود و مغازه عطارى داشت. ما سه برادر بوديم که هر سه از سن 12 ـ 13 سالگى کار در بازار تهران را شروع کرديم. روزها کار و شب‌ها درس.

اولين تجارتم را با خريد يک کيسه کنجد به قيمت 53 تومان از بازار تهران شروع کردم و آن کيسه کنجد را به نانوايى سر محل به قيمت 70 تومان فروختم و اين اولين سود من در تجارت بود. اين مربوط به سال 1327 است.
اولين ماشينم که در سال 1333 خريدم يک فولکس به مبلغ 5900 تومان بود که با همين ماشين چند کيسه خواربار از بازار مى‌خريدم و بين نانوا و بقال توزيع مى‌کردم. سال 1334 تصميم گرفتم تاجر شوم.

2 سال بعد با قسط و تخفيف حجره‌اى به مبلغ 4 هزار تومان خريدم و رشته خشکبار را انتخاب کردم و هنوز بعد از 54 سال در همين رشته هستم.

از کار در داخل خوشم نمى‌آمد مى‌خواستم صادرات داشته باشم.

اولين مشترى‌ام در صادرات سنگاپور بود.

اولين معاملاتم با نيويورک سال 1330 شروع شد.

در سال 1347 به صادرات دو قلم ديگر خشکبار شامل پسته و کشمش رو آوردم.

سال 1343 اولين انبارم را در خيابان تختى تهران خريدم و کارخانه زيره حساس را در مشهد تاسيس کردم که هنوز هم هست، هر سال که سودى مى‌بردم انبار و دفتر و خانه و ملک مى‌خريدم. در سراى اميد که روزى درآن حجره قسطى خريده بودم تمام دفاتر همسايه را خريدم.

سال 55 اگرچه آدم سياسى نبودم به نجف خدمت حضرت امام(ره)‌ رفتم. رفته بودم از ايشان اجازه بگيرم که در قم کارخانه بزنم و ايشان هم مرا راهنمايى کرد.

يادم نمى‌رود در اولين سفرم به نيويورک پاى ساختمان معروف امپايراستيت که مجسمه راکفلر قرار دارد، 3 جمله نوشته بود: موفقيت من به اين 3 جمله است: زودتر از ديگران مطلع شدم، زودتر از ديگران تصميم گرفتم و وقتى تصميم گرفتم چشمم را بستم و عمل کردم. اين 3 جمله اثر زيادى روى من گذاشت. سعى کردم در تجارتم به اين 3 جمله متعهد باشم. اينها در تجارت خيلى مهم است. چون تجارت بى‌رحم است. تجارت در محيط رقابت بى‌رحم است. اين شعار هم است: اگر مى‌خواهى رقابت کنى بايد با چشم بسته بى‌رحمى کني. مى‌شود البته با رافت و مهربانى کار کنى اما آنجا که مى‌خواهى رقابت کنى نه رافت کاربرد دارد و نه مهربانى بايد بى‌رحم باشى .
اولين خانه‌ام را 5600 تومان ، دومى را 33 هزار تومان، سومى را از درخشش وزير فرهنگ شاه معدوم 140 هزار تومان، چهارمى را 500 هزار تومان و پنجمى را 140 ميليون تومان خريدم که الان در آن ساکن هستند. اکثر اين خانه‌ها را هنوز دارم آنها را اجاره داده‌ام و هيچ‌ يک را نفروخته‌ام.

فقط دفاترى در هامبورگ ، دبى و لندن دارم که دفاتر تجارى‌ام هستند. من افتخار مى‌کنم که ميلياردر هستم. همان خانه 5600 تومانى امروز بيش از 5/1 ميليارد تومان مى‌ارزد. پس ميلياردر شدن کارى ندارد. خانه‌اى که 140هزار تومان خريدم امروز يک ميليارد تومان مى‌ارزد، خانه ديگرم در خيابان وليعصر 1300 متر مساحت دارد و حساب کنيد چقدر مى‌ارزد. چرا بگويم گدا هستم؟

16 سال عضو هيات رئيسه اتاق بازرگانى ايران و نايب رئيس اتاق بودم.

 در ايران 10 کارخانه دارم و اظهار فقر نمى‌کنم.

درآمدم و هر چه را دارم اين‌گونه تقسيم کرده‌ام: ‌20 درصد مال خدا، 20 درصد مال انفاق، 20 درصد خرج خانواده و با بقيه‌اش چيزى مى‌خرم.

بيشترين معاملاتم با تلفن است، تلفنى مى‌فروشم و آن وقت به بچه‌هايم که در اين ساختمان خودم کار مى‌کنند مى‌گويم قراردادش را ببندند.

منبع:http://www.asriran.com/fa/news/201425/

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید
آخرین مطالب